زمزمه ها

محمدرضا شفیعی کدکنی

نسخه متنی -صفحه : 48/ 33
نمايش فراداده

روشن دلان

گر چشم بامداد به خورشيد روشن است

ما را دل از خيال تو جاويد روشن است

آوارگي ست طالع ما روشنان عشق

وين مدعا ز گردش خورشيد روشن است

در اين شبي كه روزنه ها تيرگي گرفت

ما را هنوز ديده ي اميد روشن است

در قلب من دريچه به خورشيد ها تويي

وقتي كه شب ز روزن ناهيد روشن است

فرجام هر چراغي و شمعي ست خامشي

عشق است و بزم عشق كه جاويد روشن است