گر چشم بامداد به خورشيد روشن است
ما را دل از خيال تو جاويد روشن است
آوارگي ست طالع ما روشنان عشق
وين مدعا ز گردش خورشيد روشن است
در اين شبي كه روزنه ها تيرگي گرفت
ما را هنوز ديده ي اميد روشن است
در قلب من دريچه به خورشيد ها تويي
وقتي كه شب ز روزن ناهيد روشن است
فرجام هر چراغي و شمعي ست خامشي
عشق است و بزم عشق كه جاويد روشن است