منطق الطیر

محمد بن ابراهیم عطار نیشابوری

نسخه متنی -صفحه : 333/ 193
نمايش فراداده

حكايت يوسف و ده برادرش كه در قحطى به چاره جويى پيش او آمدند و گفتگوى آنها

  • كى تواند داشت رندى در سپاه گر به راه آيد وشاق اعجمى جمله رب داند نه رب داند نه رب او چه ديوانه بود از شور عشق خوش بود گستاخى او، خوش بود در ره آتش سلامت كى بود چون ترا ديوانگى آيد پديد چون ترا ديوانگى آيد پديد
  • زهره ى گستاخيى در پيش شاه هست گستاخى او از خرمى گر كند گستاخيى از فرط حب مي رود بر روى آب از زور عشق زانك آن ديوانه چون آتش بود مرد مجنون را ملامت كى بود هرچ تو گويى ز تو بتوان شنيد هرچ تو گويى ز تو بتوان شنيد