منطق الطیر

محمد بن ابراهیم عطار نیشابوری

نسخه متنی -صفحه : 333/ 319
نمايش فراداده

فى وصف حاله

  • اين كتاب آرايش است ايام را گر چو يخ افسرده اى ديد اين كتاب نظم من خاصيتى دارد عجيب گر بسى خواندن ميسر آيدت زين عروس خانگى در خدر ناز تا قيامت نيز چون من بي خودى هستم از بحر حقيقت درفشان گر ناى خويشتن گويم بسى ليك خود منصف شناسد قدر من حال خود سر بسته گفتم اندكى آنچ من بر فرق خلق افشانده ام در زفان خلق تا روز شمار گر بريزد از هم اين نه دايره گر كسى را ره نمايد اين كتاب چون به آسايش رسد زين يادگار گل فشانى كرده ام زين بوستان هر يكى خود را در آن نوعى كه بود لاجرم من نيز همچون رفتگان زين سخن گر خفته اى عمرى دراز بي شكى دايم برآيد كار من بي شكى دايم برآيد كار من
  • خاص را داده نصيب و عام را خوش برون آمد جوابش از حجاب زانك هر دم بيشتر بخشد نصيب بي شكى هر بار خوشتر آيدت جز به تدريجى نيفتد پرده باز در سخن ننهد قلم بر كاغذى ختم شد بر من سخن اينك نشان كى پسندد آن نا از من كسى زانك پنهان نيست نور بدر من خود سخن دان داد بدهد بي شكى گر نمانم تا قيامت مانده ام ياد گردم، بس بود اين يادگار كم نگردد نقطه ى زين تذكره پس براندازد ز پيش او حجاب در دعا گوينده را گو ياد دار ياد داريدم به خود اى دوستان كرد لختى جلوه و بگذشت زود جلوه دادم مرغ جان بر خفتگان يك نفس بيدار دل گردد بر از منقطع گردد غم و تيمار من منقطع گردد غم و تيمار من