منطق الطیر

محمد بن ابراهیم عطار نیشابوری

نسخه متنی -صفحه : 333/ 76
نمايش فراداده

حكايت پادشاهى كه بسيار صاحب جمال بود

  • پادشاه تست بر قصر جلال پادشاه خويش را در دل ببين هر لباسى كان به صحرا آمدست گر ترا سيمرغ بنمايد جمال گر همه چل مرغ و گر سي مرغ بود سايه را سيمرغ چون نبود جدا هر دو چون هستند با هم بازجوى چون تو گم گشتى چنين در سايه اى گر ترا پيدا شود يك فتح باب سايه در خورشيد گم بينى مدام سايه در خورشيد گم بينى مدام
  • قصر روشن ز آفتاب آن جمال هوش را در ذره ى حاصل ببين سايه ى سيمرغ زيبا آمدست سايه را سيمرغ بينى بي خيال هرچ ديدى سايه ى سيمرغ بود گر جدايى گويى آن نبود روا در گذر از سايه وانگه رازجوى كى ز سيمرغت رسد سرمايه اى تو درون سايه بينى آفتاب خود همه خورشيد بينى والسلام خود همه خورشيد بينى والسلام