گفتار در چگونگى عشق
-
يكى ميل است با هر ذره رقاص
رساند گلشنى را تا به گلشن
اگر پويى ز اسفل تا به عالى
ز آتش تا به باد از آب تا خاك
همين ميل است اگر دانى ، همين ميل
سر اين رشته هاى پيچ در پيچ
از اين ميل است هر جنبش كه بينى
همين ميل است كهن را درآموخت
همين ميل آمد و با كاه پيوست
به هر طبعى نهاده آرزويى
برون آورده مجنون را مشوش
ز شيرين كوهكن را داده شيون
ز تاب شمع گشته آتش افروز
ز گل بر بسته بلبل را پر و بال
غرض كاين ميل چون گردد قوى پى
وجود عشق كش عالم طفيل است
نبينى هيچ جز ميلى در آغاز
اگر يك شعله در خود سد هزار است
شرارى باشد اول آتش انگيز تف اين شعله ما را در جگر باد
تف اين شعله ما را در جگر باد
-
كشان هر ذره را تا مقصد خاص
دواند گلخنى را تا به گلخن
نبينى ذره اى زين ميل خالى
ز زير ماه تا بالاى افلاك
جنيبت در جنيبت ، خيل در خيل
همين ميل است و باقى هيچ بر هيچ
به جسم آسمانى يا زمينى
كه خود را برد و بر آهن ربا دوخت
كه محكم كار را بر كهرباست
تك و پو داده هر يك را به سويى
به ليلى داده زنجيرش كه مي كش
فكنده بيستون پيشش كه مي كن
زده پروانه را آتش كه مي سوز
شكسته خار در جانش كه مي نال
شود عشق و درآيد در رگ و پى
ز استيلاى قبض و بسط ميل است
ز اصل عشق اگر جويى نشان باز
به اصلش بازگردى يك شرار است
كز استيلاست آخر آتش تيز از اين آتش دل ما پر شرر باد
از اين آتش دل ما پر شرر باد