ازين آتش دل آن را كه داغيست كسى كش نيست اين آتش فسرده ست اگر سد آب حيوان خورده باشى مدار زندگى بر چيست برعشق ز خود بگسل ولى زنهار زنهار به عين عشق آنكو ديده ور شدهنر سنجى كند سنجيده ى عشق هنر سنجى كند سنجيده ى عشق
اگر توفان شود او را فراغيست سراپا گر همه جانست مرده ست چو عشقى در تو نبود مرده باشى رخ پايندگى در كيست در عشق به عشق آويز و عشق از دست مگذار همه عيب جهان پيشش هنر شدنبيند عيب هرگز ديده ى عشق نبيند عيب هرگز ديده ى عشق