در صفت مرغزارى كه شيرين در آنجا آسايش نموده و گفتگوى او با دايه در ستايش حسن خويش - فرهاد و شیرین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهاد و شیرین - نسخه متنی

وحشی بافقی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در صفت مرغزارى كه شيرين در آنجا آسايش نموده و گفتگوى او با دايه در ستايش حسن خويش





  • كند خسرو گمان كز زغم شكر
    مرا خود اولا پرواى آن نيست
    چو خورشيد جمالم پرتو آرد
    چو گردد لعل شيرينم شكربار
    به دل رشكى نه از پرويز دارم
    اگر شكر به حكم من به كار است
    نديدم چونكه مرد اين كمندش
    بلى شايسته شير است زنجير چو خسرو عشق را آمد مسخر
    چو خسرو عشق را آمد مسخر



  • دل شيرين بود از غم پر آذر
    وگر باشد تو دانى جاى آن نيست
    به حربايى هزاران خسرو آرد
    به سر دست شكر بينى مگس وار
    نه از پيوند شكر نيز دارم
    وگر خسرو ز عشق من فكار است
    به گيسوى شكر كردم به بندش
    كمند و بند شد در خورد نخجير چه دامش طره ى شيرين چه شكر
    چه دامش طره ى شيرين چه شكر


/ 146