گفتار در آغاز داستان و چگونگى عشق - فرهاد و شیرین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهاد و شیرین - نسخه متنی

وحشی بافقی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گفتار در آغاز داستان و چگونگى عشق





  • به جاسوسان سپرده راه پرويز
    اگر بر سنگ خوردى نعل شبرنگ
    هنوز آار گرمى با شرر بود
    خبر دادند شيرين را كه خسرو
    از آن پيمان شكن يار هوس كوش
    از آن بد عهد دمساز قدم سست
    از آن زخمى كه بر دل كارگر داشت
    از آن نيشش كه در جان كار مي كرد
    نه غيرت با دلش مي كرد كارى
    دو جا غيرت كند زور آزمايى
    يكى آنجا كه بيند عاشق از دور
    دگر جايى كه معشوق وفا كيش
    چو شيرين را ز طبع غيرت اندوز
    بر آن مي بود كرد چاره اى پيش
    ولى هر چند كوشش بيش مي كرد
    نه خسرو در دلش جا آنچنان داشت
    چو در طبع كسى ذوقى كند جاى
    ز بيخ و بن درختى كى توان كند
    نهالى بود خسرو رسته زان گل نمي رفت از دل شيرين خيالش
    نمي رفت از دل شيرين خيالش



  • خبردار از شمار گام شبديز
    وزان خوردن شرارى جستى از سنگ
    كز آن در مجلس شيرين خبر بود
    به شكر كرده پيمان هوس نو
    تف غيرت نهادش در جگر نوش
    تراوشهاى اشكش رخ به خون شست
    گذار گريه بر خون جگر داشت
    درون سنگ را افكار مي كرد
    كز آسيبش توان كردن شمارى
    چنان گيرد كز و نتوان رهايى
    ز شمع خويش بزم غير پر نور
    ببيند نوگلى با بلبل خويش
    شكست اندر دل آن تير جگر دوز
    كه بيرون آردش از سينه ريش
    دل خود را فزونتر ريش مي كرد
    كه آسان مهرش از دل بر توان داشت
    عجب دارم كزان بيرون نهد پاى
    كز آن بر جا نماند ريشه اى چند
    ز بيخ و ريشه كندن بود مشكل كه با جان داشت پيوند آن نهالش
    كه با جان داشت پيوند آن نهالش


/ 146