يكى صياد مرغى بسته پر داشت زدندش طايران بوستانى چو پرزد ديد بال خويش بسته برآورد از شكاف سينه ى خويش كه مرغى را چه ذوق از سرو شمشاد قفس باشد ارم بر نغمه سازى شما كزادگان شاخساريدكه صياد مرا با من شماريست كه صياد مرا با من شماريست
به بستان برد و بند از پاش برداشت صلاى رغبت هم آشيانى عدوى خانه در پهلو نشسته صفيرى پرخراش از سينه ى ريش كه پروازش بود در دست صياد كه بيند در كمين تاراج بازى نشاط سرو و گل فرصت شماريدمرا هم در شكنج دام كاريست مرا هم در شكنج دام كاريست