گفتار در بيرون آمدن شيرين از مشكوى خسرو - فرهاد و شیرین نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرهاد و شیرین - نسخه متنی

وحشی بافقی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گفتار در بيرون آمدن شيرين از مشكوى خسرو





  • زدى خوش زود پا بر آشنايى
    تو در اول به يارى خوش دليرى
    تودر آغاز يارى سخت يارى
    نمي بايد به مردم آشنايى
    محبت كو مروت كو وفا كو
    شكر لب گفت آرى اينچنين است
    من اول كمدم بودم وفا كيش
    من اول كمدم بودم وفادار
    شما گويا نداريد اين مل ياد
    به جرم اين كه در طبعم وفا نيست
    اگر مي بود عيبى بي وفايى
    نه شيرين اين بنا از نو نهادست
    به خسرو طعنه بايد زد نه بر من
    پس آنگه خيرباد يك به يك كرد
    نمك مي ريخت از لعل نمك ريز
    ز دنبال وداع گريه آلود
    كه ما رفتيم گو با دلبر تو
    بگوييدش به عيش و ناز مي باش
    چو لختى گفت اينها جست از جاى به خسرو جنگ در پيوسته مي راند
    به خسرو جنگ در پيوسته مي راند



  • مكن كاين نيست غير از بي وفايى
    ولى بسيار يار زود سيرى
    ولى آخر عجب بى اعتبارى
    چو كردى چيست بى موجب جدايى
    و گر دارى نصيب جان ما كو
    ولى گويا گناه اين زمين است
    دگرگون كردم اينجا عادت خويش
    در اينجا سر برآوردم بدين كار
    كه باشد دزد طبع آدميزاد
    به طعنم اينچنين كشتن روا نيست
    نمي كرد از شما خسرو جدايى
    كه اين آيين بد خسرو نهاده ست
    نمي دانستم اينها من در ارمن
    به پوزش لعل شيرين پر نمك كرد
    وزان در ديده ها مي شد نمك بيز
    فرو باريد اشك حسرت اندود
    بيا بنشين به عيش و ناز خسرو
    وليكن گوش بر آواز مي باش
    نهاد اندر ركاب پارگى پاى گهى تند و گهى آهسته مي راند
    گهى تند و گهى آهسته مي راند


/ 146