تنت سيم است يا مرمر ندانم اگر پستان و گر نافى ترا هست به زير ناف اگر دارى ميانى اگر چيز دگر در آن ميان هست به گلگونت دوبار اين روى ديدم چو نپسنديدى آن تمال از من مگر اين خدمت از من خوش برآيد چو شيرين اين سخنها كرد از او گوش زمانى در شگفت از آن بيان ماند پس از انديشه ى بسيار خندان به ابرويش اشارت كرد كاى يار بيا تا با تو بنشينم زمانى بيا آيينه اى نه پيش رويم بيا تا از لبت بخشم شرابى بيا تا بر رخت آرم نگاهى بيا تا ساغرى نوشيم با هم بيا تا مزد خدمتهات بخشم كه تا باشى ز مستى برنيايى پس آنكه گفت ساقى را كه باماكه از غم تو گلم افسرده گشته ست كه از غم تو گلم افسرده گشته ست
نديده وصفى از وى چون توانم نديده نقشى از وى كى توان بست ندانم تا ز او آرم نشانى نه من دانم نه خسرو تا جهان هست كه تمالت به آن آيين كشيدم مپوشان از من اين روى چو گلشن به كامم آبى از آتش برآيد برون رفتش قرار از دل ، ز سر هوش جوابى بودش اما در دهان ماند ز ناز آورد گلگون را به جولان بيا همراه من تا طرف گلزار بگويم با تو شيرين داستانى ببر تمال رخسار نكويم كه از دورش چنين مست و خرابى كه در كيش وفا نبود گناهى به مستى يك نفس جوشيم با هم يكى پيمانه زين لبهات بخشم به فكر ساغر ديگر نيايى بيا و همره آور جام صهبادلم از دست خسرو مرده گشته ست دلم از دست خسرو مرده گشته ست