فرهاد و شیرین

وحشی بافقی

نسخه متنی -صفحه : 146/ 36
نمايش فراداده

گفتار در آغاز داستان و چگونگى عشق

  • نه با كس حرف گفتى نه شنفتى به رنجش رفتن پرويز از آن كاخ به آن گستاخ گويان سرايى جدايى را بهانه ساز مي كرد زبانش زخم خنجر داشت در زير كسى كالوده ى زخمي ست جانش كسى كالوده ى زخمي ست جانش
  • وگر گفتى عتاب آلوده گفتى بر او اهل حرم را داشت گستاخ نبودش هيچ ميل آشنايى به هر حرفى عتاب آغاز مي كرد چه خنجر ، زخم زهر آلوده شمشير هميشه زهر بارد از زبانش هميشه زهر بارد از زبانش