بوی جوی مولیان

محمدرضا شفیعی کدکنی

نسخه متنی -صفحه : 37/ 26
نمايش فراداده

مزمور اول

مرا نيز چون ديگران خنده اي هست

و اشكي و شكي جنوني و خوني

رها كن مرا

رها كن مرادر حضور گل و

زمره ي نور

نور سيه فام ابليس

مرا دست و پيراهن آغشته گرديد

به خون خدايان

مرا زير اين مطلق لاژوردي

نفس گشت فواره ي درد و دشنام

نه چونان شمايان

مرا آتشي بايد و بوريايي

كه اين كفر در زير هفت آسمان هم نگنجد

برابليس جا تنگ گشته ست آنجا

رها كن مرا

رها كن مرا