جلوه های بلاغت در نهج البلاغه

محمد خاقانی

نسخه متنی -صفحه : 225/ 102
نمايش فراداده

من صارع الحق صرعه. [ نهج البلاغه، حكمت 400. ]

آن كه با حق درآويخت، خون خود بريخت.

و "طايى" در اين زمينه چنين سروده است:

  • و من قامر الايام عن ثمراتها فاحج بها ان تنجلى و لها القمر.

  • فاحج بها ان تنجلى و لها القمر. فاحج بها ان تنجلى و لها القمر.

[ شرح ابن ابى الحديد ج 20 ص 45. ] اخبر تقله. [ نهج البلاغه، حكمت 426. ]

بيازماى تا دشمن آن گردى. "رضى" گويد: "و بعضى، اين جمله را از رسول خدا "ص" روايت كرده اند و آنچه كه تاييد مى كند، از سخنان اميرمومنان "ع" است، روايت "ثعلب" از "ابن اعرابى" مى باشد كه "مامون" گفت: اگر "على" "ع" نگفته بود اخبر تقله، مى گفتم اقله تخبر. [ ترجمه نهج البلاغه، دكتر شهيدى ص 439. ]

فعل "قلاه يقليه" به معنى "ابغضه" است و "هاء" براى سكت اضافه شده است. اين فعل، فعل امرى است در مقام خبر كه به منزله ى مثل است، بدين معنى كه هر كس كه باطنش را بيازمايى، دشمن او مى گردى. البته اين حكم عموميت ندارد غالبا بخاطر كثرت تمايل درونى مردم به رذايل اخلاقى است. [ شرح ابن ميثم ج 5 ص 452. ]

فجزت قريشا عنى الجوازى فقد قطعوا رحمى. [ نهج البلاغه، نامه 36. ]

"قريش" كيفر اين كار زشت را از خدا ببيند كه رشته ى پيوند مرا پاره نمود و...