جلوه های بلاغت در نهج البلاغه

محمد خاقانی

نسخه متنی -صفحه : 225/ 178
نمايش فراداده

ارصاد

آن را "تسهيم" نيز مى گويند و آن چنان است كه اول كلام، دلالت بر آخر آن داشته باشد. [ هنجار گفتار ص 240. ] وجه تسميه ى ارصاد آن است كه گويى شنونده قبل از رسيدن به آخر كلام با عنايت بر قسمت اول مترصد آن مى گردد. آن را از آن جهت تسهيم ناميده اند كه بردمسهم به معنى جامه ى مخلط است كه در آن هر رنگى مقتضى رنگ خاصى پس از خود باشد. مانند:

درباره ى ستارگان:

و اجراها على اذلال تسخيرها من ثبات ثابتها و مسير سائرها و هبوطها و صعودها و نحوسها و سعودها. [ نهج البلاغه، خطبه 90. ]

و ستارگان را بدانسان كه بايد رام و مسخر گردانيد چنانكه ثابت آن بر جاى ماند و گردنده ى آن روان و بالا رونده و فرود آينده و نحس و سعد آن به فرمان. [ منهاج البراعه ج 1 ص 138. ]

عكس

و آن چنين است كه در كلام خود، جزيى را مقدم و جز ديگرى را موخر نمايى، سپس با ذكر عكس آن، جزو مقدم را موخر و جزو موخر را مقدم نمايى.

"عكس" كه آن را "تبديل" نيز ناميده اند، وجوه بسيار دارد كه مصاديق پاره اى از آن در ذيل مى آيد:زهدك فى راغب فيك نقصان حظ و رغبتك فى زاهد فيك ذل نفس. [ نهج البلاغه، حكمت 443. ]

دورى تو از كسى كه تو را خواهان است در بهره اى كه تو را از اوست، نقصان است و گرايشت بدان كه تو را نخواهد، خوار ساختن گوهر جان است. [ شرح ابن ميثم ج 5 ص 457. ]

اذا كان الرفق خرقا كان الخرق رفقا. [ نهج البلاغه، نامه 31. ]

جايى كه مدارا درشتى بحساب آيد، به جاى مدارا درشتى بايد.

بدين معنى كه اگر رعايت رفاقت، باعث فساد و ازدياد شر باشد چنان مكن. چرا كه ديگر رفاقت محسوب نمى شود، بلكه فرق و شكستن حريم است و در اين هنگام حريم رفاقت را بشكن كه آن خود عين رفاقت است، چون با شر بايستى به جنگ شر رفت. "عمرو بن كلثوم" در اين مضمون چنين سروده است:

  • الا لا يجهلن احد علينا فنجهل فوق جهل الجاهلينا

  • فنجهل فوق جهل الجاهلينا فنجهل فوق جهل الجاهلينا