جلوه های بلاغت در نهج البلاغه

محمد خاقانی

نسخه متنی -صفحه : 225/ 212
نمايش فراداده

كه قسمت اول آن از آيه و اذا حييتم بتحيه فحيوا باحسن منها اوردوها [ سوره ى نساء، آيه 86. ] اقتباس شده است. همانطور كه در تعريف اقتباس بيان شد، آوردن بخشى از عبارت قرآن يا حديث در خلال سخن، وقتى "اقتباس" محسوب مى گردد كه به آيه يا حديث بودن آن تصريح نشود. بنابراين مواردى از قبيل آنچه در زير مى آيد اصطلاحا مشمول اين فن نمى گردد:لا تامنن على خير هذه الامه عذاب الله لقوله سبحانه و تعالى "فلا يامن مكر الله الا القوم الخاسرون" [ سوره ى اعراف، آيه 99. ] و لا تياسن لشر هذه الامه من روح الله "انه لا يياس من روح الله الا القوم الكافرون" [ سوره ى يوسف، آيه 87، نهج البلاغه، حكمت 369. ]

بر نيكوترين اين امت از كيفر خدا ايمن مباش كه خداى سبحان فرموده است: "از كيفر خدا ايمن نيستند مگر زيانكاران".

و بر بدترين اين امت از رحمت خدا نوميد مگرد! كه خداى سبحان فرموده است: "از رحمت خدا نوميد نباشند جز كافران".

همچنين عبارت ذيل از خطبه 18 نهج البلاغه كه مى فرمايد:... ام انزل الله سبحانه دينا تاما فقصر الرسول "صلى الله عليه و آله و سلم" عن تبليغه و ادائه؟ و الله سبحانه يقول: ما فرطنا فى الكتاب من شى ء [ سوره ى انعام، آيه 38. ] و قال "فيه تبيان لكل شى ء" [ سوره ى نحل، آيه 89 "نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شى ء. ] و ذكر ان الكتاب يصدق بعضه بعضا و انه لا اختلاف فيه فقال سبحانه "و لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا". [ سوره ى نساء، آيه 82. ]

... يا دينى كه خدا فرستاده تمام بوده و پيامبر "ص" در رساندن آن كوتاهى نموده؟ در حالى كه خداى سبحان گويد: "فرو نگذاشتيم در كتاب چيزى را" و گويد: "در آن بيان هر چيزى است". و يادآور شده است كه بعض قرآن، گواه بعض ديگر است و اختلافى در آن نيست و فرمود: "اگر از سوى خداى يكتا نيامده بود در آن اختلاف فراوان مى يافتند".

ناگفته نماند كه فن اقتباس از قرآن نه تنها در ادب عربى بلكه در ادب پارسى نيز رواج فراوان دارد: "هنوز قرن چهارم هجرى به پايان نرسيده بود كه خطبه ها عموما به تضمين آيات قرآن و تقليد از سبك اين گفتار آسمانى آراسته گشت...

نويسندگان و گويندگان ايرانى كه پيش از تشرف به دين مبين اسلام و آشنايى با قرآن كريم و حديثهاى نبوى و امثال عرب، خود از فرهنگى پخته و پيشرفته بهره مند بودند و ادبيات آنان در بسيارى شاخه ها بارور شده بود، همين كه با منبع فياض قرآن و معدن پرمايه ى سخنان رسول اكرم "ص" و ائمه اطهار "ع" آشنا شدند، كوشيدند تا اين گوهرهاى درخشان را دره القلاده ى گفته ها و نوشته هاى خويش سازند و آنان كه در پروردن نثر فارسى و آراستن هر چه بيشتر اين زبان به زيورهاى لفظى و معنوى تعهدى داشتند، مخصوصا توجه بدين نكته را توصيه مى كردند.

"عنصرالمعالى كيكاوس بن اسكندر"... در 'قابوس نامه' در باب آيين دبيرى و شرط كاتب مى نويسد: 'و نامه ى خود را به استعارت آيات قرآنى و اخبار رسول عليه السلام آراسته دار...' و "نظامى عروضى" آنجا كه از فن دبيرى سخن مى گويد و شرايط دبيرى را برمى شمارد، چنين نويسد:'پس عادت بايد كرد به خواندن كلام رب العزه و اخبار مصطفى "ع" و آثار صحابه و امثال عرب و كلمات عجم'.

با اطمينان خاطر مى توان گفت پس از قرآن كريم گويندگان و نويسندگان ايرانى از هيچ گفته اى به اندازه ى گفتار "على" بهره نبرده اند و هيچ زيور ارزنده اى را چون سخنان او نيافته اند تا آرايش گفته ها و نوشته هاى خود سازند.

بى هيچ تعصب بايد اعتراف كرد كه نامه ها و گفتارهاى "اميرالمومنين على"- عليه السلام- پس از قرآن كريم عالى ترين نمونه ى نثر مصنوع عربى است. اين حقيقتى است كه اديبان و مترسلان در زبان و ادبيات عرب از هزار سال پيش تا امروز بدان اعتراف كرده اند و آنچه سبب شد اديبان عرب و غير عرب از قرن سوم هجرى به گردآورى فقره هاى كوتاه سخنان امام توجه كنند، زيباييهاى لفظى و معنوى اين گفته هاست". [ يادنامه كنگره هزاره نهج البلاغه، مقاله دكتر شهيدى ص 200. ]

آنگاه استاد "شهيدى" به عنوان نمونه، بخشهاى زيبايى از نظم و نثر فارسى را از "شاهنامه فردوسى"، "مرزبان نامه"، "چهار مقاله ى نظامى عروضى" و... نقل مى كند كه مضامين نهج البلاغه را به رشته ى نظم كشيده و سخنان "على" "ع" را تضمين نموده اند.