خداوند به مردى، پسرى عنايت فرموده بود. دوست آن مرد نزدش آمد و به او چنين تبريك گفت: قدم اين نوزاد يكه سوار و قهرمان، مبارك باد.
امام على "ع" در آنجا حضور داشت و شيوه ى تبريك گفتن، او را شنيد. به او فرمود: چنين تبريك نگو بلكه بگو:
شكرت الواهب و بورك لك فى الموهوب و بلغ اشده و رزقت بره: بخشنده را سپاسگزار باش و بخشيده مبارك باد، اميدوارم بزرگ شود و حقشناس زحمات تو باشد و از نيكوكارى او بهره بگيرى. [ نهج البلاغه حكمت 354. ]
به اين ترتيب، امام شيوه ى درست تبريك گفتن را آموخت و ضمنا يك فرزند نمونه و نيك نسبت به پدر را چنين معرفى كرد كه نه تنها به پدر، هيچگونه زيان و آسيب نرساند، بلكه پدرش همواره از كارهاى نيك او، بهره ى معنوى و مادى ببرد.
شخصى از دنيا رفته بود، امام على "ع" نزد بازماندگان آن شخص رفت و به آنها چنين تسليت گفت:
اين مرگ، از شما شروع نشده و به شما نيز پايان نمى يابد اين رفيق و دوست تازه گذشته شما گاهى مسافرت مى رفت، اينك نيز به مسافرت رفته. اگر از سفر بازگشت، بسيار خوب و گرنه شما به سوى او خواهيد رفت. [ نهج البلاغه حكمت 356. ] به اين ترتيب، امام هم بازماندگان را دلدارى داد "كه اين يك مساله همگانى است" و هم درس عبرتى به آنها آموخت كه روزى شما نيز به كاروان مرگ ملحق خواهيد شد.
گويند: اسكندر آن سردار و كشورگشاى معروف، در آستانه مرگ به مادرش چنين وصيت كرد، گفت: جنازه ى مرا به اسكندريه ببريد و به مادرم بگوئيد، سفره ى طعامى بگستراند و همه ى مردم را دعوت كند، مگر كسى كه عزيز و دوستى را از دست داده باشد، تا شركت كنندگان بدون خاطره ى تلخ وارد مجلس گردند وقتى مادر او اين وصيت را شنيد، طبق وصيت طعام مفصلى آماده ساخت و عموم مردم را دعوت كرد، به شرط اينكه داغ عزيز و دوستى را نديده باشند. هنگام طعام هيچ كس نيامد، مادر از علت واقعه پرسيد، گفتند: شما شرط كرديد كسى كه داغ عزيز يا دوستى را نديده است در مجلس حاضر شود، در دنيا كسى نيست كه چنين باشد مادر به راز وصيت پى برد و گفت: فرزندم با بهترين طريق مرا تسلى خاطر داد. [ داستان باستان ص 13- در اين مورد اين مثال آمده: البليه اذا عمت طابت "وقتى بلا همگانى شد گوارا مى شود". ]