پس از ماجراى سقيفه، چهل نفر از اصحاب خدمت اميرالمؤمنين عليه السلام رسيدند و عرض كردند: به خدا قسم، هرگز بجز تو از كسى اطاعت نمى كنيم. حضرت فرمود: چطور؟ عرض كردند: از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيديم كه درباره ى تو در روز غدير آن مطالب را مى فرمود. حضرت فرمود: بر سر پيمانتان هستيد؟ گفتند: آرى. فرمود: فردا با سرهاى تراشيده نزد من آييد "تا به جنگ اينان رويم". [ بحارالانوار: ج 28 ص 259 ح 42. ]
عده اى از انصار وارد كوفه شده خدمت اميرالمؤمنين عليه السلام آمدند و عرض كردند: سلام بر تو اى مولاى ما!... حضرت فرمود: چگونه من مولاى شما هستم در حالى كه شما قومى تازه وارد هستيد؟ عرض كردند: از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيديم كه در روز غدير خم در حالى كه بازوان تو را گرفته بود مى فرمود: 'خدا صاحب اختيار من است و من مولاى مؤمنانم، و هر كس من صاحب اختيار او هستم على صاحب اختيار اوست'. [ الغدير: ج 1 ص 187 تا 191. ]
چهار نفر وارد كوفه شدند و خدمت اميرالمؤمنين عليه السلام رسيدند و عرض كردند: السلام عليك يا اميرالمؤمنين و رحمة اللَّه و بركاته. حضرت فرمود: عليكم السلام، از كجا آمده ايد؟ عرض كردند: موالى شما از فلان سرزمين هستيم.
حضرت فرمود: از كجا شما موالى من هستيد؟ عرض كردند: از پيامبر صلى اللَّه عليه و آله شنيديم كه در روز غدير خم مى فرمود: 'مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ...'. [ عوالم: ج 3:15 ص 257 ح 364. ]