اسرار غدیر
محمدباقر انصاری زنجانی
نسخه متنی -صفحه : 238/ 206
نمايش فراداده
اشعارمحمدجواد غفور زاده "شفق"
جلوه گر شد بار ديگر طور سينا در غدير
رودها با يكدگر پيوست كم كم سيل شد
هديه ى جبريل بود 'اليوم اَكمَلْتُ لَكُم'
با وجود فيض 'اَتْمَمتُ عَلَيكم نعمَتى'
بر سر دست نبى هركس على را ديد گفت
بر لبش گلواژه ى 'مَنْ كُنْتُ مَولا' تا نشست
'بركه ى خورشيد' در تاريخ نامى آشناست
گر چه در آن لحظه ى شيرين كسى باور نداشت
باغبان وحى مى دانست از روز نخست
ديده ها در حسرت يك قطره از آن چشمه ماند
دل درون سينه ها در تاب و تب بود اى دريغ
كس نمى داند چه حالى داشت زهرا درغدير
ريخت از خم ولايت مى به مينا در غدير
موج مى زد سيل مردم مثل دريا در غدير
وحى آمد در مبارك باد مولى در غدير
از نزول وحى غوغا بود غوغا در غدير
آفتاب و ماه زيبا بود زيبا در غدير
گلبن پاك ولايت شد شكوفا در غدير
شيعه جوشيده ست از آن تاريخ آنجا درغدير
مى توان انكار دريا كرد حتى در غدير
عمر كوتاهى ست در لبخند گلها در غدير
اين زلال معرفت خشكيد آيا در غدير؟
كس نمى داند چه حالى داشت زهرا درغدير
كس نمى داند چه حالى داشت زهرا درغدير