تشیع

کارول هیلن براند

نسخه متنی -صفحه : 25/ 5
نمايش فراداده

فصل 2 اماميّه يا شيعه دوازده امامى

امام ششم جعفر صادق(ع) (148-83/765-702) و آغاز پيدايش اماميّه

يكى از برجستگان علوى كه ابومسلمه خلافت را پس از ورود سپاهيان پيروزمند شورشى به كوفه بر وى عرضه داشت، نماينده ارشد دودمان حسين(ع) در آن زمان جعفر(ع) نتيجه حسين(ع) بود (شجره نسب، شماره 27) كه شيعيان وى را با لقب صادق يگرامى مىدارند. او كه احتما در سال 83/7021 به دنيا آمد، مانند پدر و جدّ خويش در مدينه زندگى مىكرد و درگير توطئههاى سياسى نشد. آن حضرت خلافت پيشنهاد شده از جانب كوفيان را نپذيرفت و در سال 148/765، شانزده سال پس از انقلاب عباسيان، در مدينه درگذشت و در قبرستان بقيع به خاك سپرده شد2.

بهرغم آن كه وى فعاليت سياسى نداشت، تبار حسينى بار ديگر با جعفر صادق(ع) در صف جلو قرار گرفت. انتظار بيهودهاى براى ظهور محمدبن حنفيه «پنهان» از كوه رضوه، شكست شورشهاى زيدى و كيسانى و سرانجام پيروزى عباسيان به نظر مىرسد در جهت گيرى ميان جوامع شيعى عراق تحوّلى ايجاد كرده باشد. جعفر صادق(ع) اكنون در نظر بسيارى از افراد وارث حقيقى على(ع) بود. شاعر كيسانى سيد حِميَرى در يكى از اشعارش اعتراف كردكه بر اثر نوميدى حاصل از عدم ظهور مهدى منتَظَر، حمايت خود را متوجّه جعفر(ع) كرده است (تَجَعفَرتُ)3. اكنون شيعيان پيوسته بيشترى حسينيان را امامان راستين مىشناختند، و شيعيان كيسانى يا «چهار امامى» در اين زمان جذب تشيّع امامى مىشدند. (حتى گروههاى عارفان افراطى «غُلات»، كه براى امام ويژگيهايى الهى قايل بودند، در اين دوران به دودمان حسينى روى آوردند; جعفر صادق(ع) ناگزير شد از افراطيان دورى گزيند; رجوع كنيد به صفحه 320).

سنت امامى اين مطلب را يك حقيقت مىشمارد كه جماعتى منسجم از هنگام مصيبت كربلا پيرامون اولاد حسين(ع) را گرفتهاند. امّا دستكم اين ترديد وجود دارد كه آيا پدر و جدّ جعفر(ع) در دوران عمرشان امام شناخته مىشدند يا نه، و ممكن است آنها بعداً امام پنجم و ششم به شمار آمدهاند. در هر صورت جامعه امامى به روشنى در زمان جعفر(ع) ظهور خود را آغاز كرد; امامى كه اگر با توجّه به تأثيرى كه داشته قضاوت كنيم به نظر مىرسد داراى شخصيّتى پر جذبه بوده است.

در روايات بعدى، وى پايهگذار فقه شيعه قلمداد مىشود، و حتّى امروزه گهگاه تشيع، در قياس با چهار مذهب اهل سنّت، با عنوان مذهب جعفرى توصيف مىشود. در حقيقت، بخشى وسيع از فقه شيعه ـ دوازده امامىها و به همان اندازه هفت امامىها ـ برپايه گفتارها، احكام و روايات متعدّد جعفر(ع) استوار است، گرچه نمىتوانيم صحّت آنها را به تفصيل اثبات كنيم.

امام جعفرصادق(ع) با جوامع شيعى عراق تماس نزديك داشت و از آنجا كه هيچ اشتياق سياسى از خود نشان نمىداد حاكمان جديد عباسى مزاحمتى برايش فراهم نمىكردند. ولى حتّى به ديدار منصور دوّمين خليفه عباسى در عراق رفت، كه از قرار معلوم براى اداى احترام به وى بود، هر چند شيعيان منكر آن هستند; و گفته مىشود آن حضرت از فرصت استفاده كرده و به زيارت مرقد على(ع) در نجف رفته است تا بدين ترتيب شناسايى جديدى به آن ببخشد4.

درگذشت جعفر(صادقع) در سال 148/765 جامعه شيعه دچار بىنظمى و كشمكش كرد; ظاهراً شيعيان هنوز به يك الگوى جامع و مانع كه بتواند مسأله جانشينى امامت را تنظيم كند نرسيده بودند. بدعتهاى بعدى شيعى حاكى از شش عقيده مختلف درباره جانشين بر حّق جعفر ]صادق(ع)[ است5ي. اين شبهه احتما از اين حقيقت سرچشمه مىگيرد كه اسماعيل، پسر جعفر ]صادق(ع)[ كه ظاهراً خود امام او را به جانشينى تعيين كرده بود، قبل از پدرش در گذشت (مدّتى بعد، اسماعيليان يا شيعيان هفت امامى، دعوى خود داير بر امامت او را دنبال كردند). بزرگترين پسر جعفر]صادق(ع)[، عبدلله افطح (داراى سر پهن)، چند ماه پس از پدرش در گذشت بى آن كه پسرى از خود بر جاى گذارد (رك: شجره نسب صفحه 37).

به گواهى كتب مذهبى امامّيه، چند راهحل دستاويز قرار گرفت كه در حقيقت غالباً وسيلهاى براى كمك به ايجاد دستهبنديها و اختلافهايى جديد در مرحله سازندگى تشيع شد. اعتقاد به امام «غايب» يا «پنهان» با عقيده به امام زنده حاضر برابرى مىكرد: برخى در انتظار بازگشت شخص جعفر(ع) غايب، و افرادى ديگر منتظر بازگشت فرزند درگذشتهاش اسماعيل بودند، در حالى كه اشخاص ديگرى از فرزندان زنده اسماعيل يا پسر ارشد جعفر، عبدلله افطح، طرفدارى مىكردند.

پس از در گذشت عبدلله، به نظر مىرسد پيكره اصلى تشيع پيرامون برادر جوانترش موسى(ع) گرد آمدند. در حقيقت دو مكتب فكرى در كنار يكديگر براى مدتى طولانى ادامه حيات دادند. حاميان يك مكتب (افطحيه يا فطحيه) عبدلله افطح را هفتمين، و برادرش موسى را هشتمين امام مىدانستند، در حالى كه پيروان مكتب ديگر موسى(ع) را جانشين بلافصل امام جعفر صادق(ع) مىشمردند و افطح را از دودمان امامت طرد مىكردند. گروه اخير در آغاز اين اصل را پايهگذارى كردند كه به استثناى حسن(ع) و حسين(ع) امامت بايد فقط از پدر به پسر، و نه از برادر به برادر، انتقال يابد: «پس از حسنين هرگز دو برادر به امامت نمىرسند» (انّ الامامةَ لاتكونُ فى اخوينِ بعدَ الحسنين)6. اين عقيده به عنوان تعاليم رسمى نزد شيعيان دوازدهامامى و هفتامامى با حسن اقبال روبرو شد; لكن عقيده مخالف، يعنى افطحيه، مدتى طولانى از حمايت برخوردار بود و پس از درگذشت هشتمين، و بار ديگر بعد از رحلت يازدهمين امام رواجى زودگذر يافت و در هريك از اين دو مورد گروهى از پيروان، برادر امام متوفى را جانشين وى اعلام كردند.

منابع درجه اوّل به صورت ترجمه

م. ج. مشكور (مترجم)، هوارد(مترجم)

متن لاتين

شيخ مفيد، كتاب الارشاد، ص399 و صفحات بعد، 408 و بعد.

متن لاتين

(اقتباسهاى از بحارالانوار اثر مجلسى درباره امامهاى پنجم و ششم).

منابع درجه دوم

W. M

امام هفتم موسى كاظم(ع) (183/128) و واقفيّه

جعفر صادق(ع) آخرين امامى بود كه در مدينه درگذشت و در قبرستان بقيع به خاك سپرده شد. بيشتر امامان بعدى در عراق و در حبس عباسيان درگذشتند، و اماميّه معتقدند كه همه آنان به دستور خليفه مسموم شدند. جماعت روزافزونى كه در عراق عمدتاً پيرامون خاندان حسينى گرد مىآمدند به نظر مىرسد چنان موجب اضطراب عباسيان شدند كه اينان با يك اقدام احتياطى تمام مدّعيان بالقوه حكومت را به دربار آوردند و تحت مراقبت حبس مانند خود قرار دادند.

نخستين كسى كه با اين سرنوشت روبرو شد موسىبن جعفر(ع) (ت. 128) بود7. خليفه هارونالرشيد او را در سال 177/793 پس از زيارت حج همراه خود به عراق برد، و در بصره و سپس در بغداد زيرنظر گرفت. حتى در پايتخت جديد، كه بزودى از لحاظ وسعت و عظمت بر پايتختهاى قديمى عراق يعنى مدائن (تيسفون) و كوفه پيشى گرفت، از مدتها پيش جماعتى از شيعيان حضور داشتند كه ظاهراً با توقيف اجبارى امام هفتم بر تعدادشان افزوده شد. حتّى در انجمنهاى دربارى شيعيانى بودندكه گاهبگاه موفق مىشدند به منصبهايى مهم دست يابند. شخصى به نام علىبن يقطين، پسر يكى از مبلّغان پيشين عباسيان و اهل كوفه، در دوران خلافت سه خليفه مهدى، هادى و هارونالرشيد منصبهايى مهم داشت هر چند كه يكى از پيروان صميمى امامهاى ششم و هفتم بودند; و گفته مىشود خود امام موسى (كاظمع) او را ترغيب مىكرد تا از مقام نافذ خود در راه حمايت از شيعيان استفاده كند: «خداوند دوستانى در كنار حاكم دارد كه از طريق آنها دوستانش را محافظت مىكند»9.

يامام موسى كاظم در سال 183/799 احتما به دستور هارونالرّشيد مسموم شد و درگذشت. وى در قبرستان مربوط به اشراف عرب در شمال بغداد به خاك سپرده شد و مزار آن حضرت و آرامگاه نوهاش را هنوز هم شيعيان زيارت مىكنند. حرم كاظمين (كه امروزه كاظميه نام دارد) يكى از بزرگترين زيارتگاههاى شيعيان در عراق است.

درگذشت امام هفتم به ظهور شعبهاى جداگانه از تشيع منجر شد كه در تعاليم آن تعدادى از ويژگيهاى اساسى تشيع دوازده امامى بعدى رو به تكامل نهاد. آن گروه از شيعيان عقيده داشتند امام موسى كاظم (ع) وفات نيافته بلكه غايب شده است، و در انتظار مراجعتش به عنوان مهدى بودند، از جانب مخالفانش واقفه («كسانى كه بىحركت مىمانند») نام گرفتند زيرا آنها توالى جانشينى امامان را در بازگشت آن امام پايان يافته مىدانستند و هر گونه انتقال امامت را به فرزند امام رد مىكردند.

دوازده امام

محمد (ص)

1ـ علىبن ابيطالب (ع) (د 40/661) فاطمه (س)

2ـ حسن (ع) (د 50/670) 3ـ حسين (ع) (د 61/680)

4ـ على زينالعابدين (ع) (د 95/713)

5ـ محمد باقر (ع) (د 115/733)زيد

6ـ جعفر صادق (ع) (د 148/765)

7ـ موسى كاظم (ع) (د 183/799)اسماعيل (د 138/755)عبدالله افطح (د 149/766)

8ـ على الرضا (ع) محمّد

9ـ محمّد الجواد (ع)

10ـ على الهادى (ع)

11ـ حسن عسگرى (ع)

12ـ محمد مهدى (عج)

تعداد زيادى از واقفه، بيشتر كوفيان، از غيبت امام هفتم در اسنادى خاص دفاع كردند كه از اين اسناد اكنون فقط عنوانهايى موجود است. جوانترين اين مؤلفان، حسن بن محمد بن سماعه كوفى، در سال 263/7-876 درگذشت. در اواخر قرن سوم/نهم به نظر مىرسد واقفه/واقفيه، نخستين مورد از تشيع هفت امامى در تشيع دوازدهامامى كه اكنون سخت در حال پا گرفتن بود و عقيده به غيبت امام آخر را از آنها اقتباس كرد، ادغام شده باشد.

منابع درجه اول به صورت ترجمه

م. ج. مشكور (مترجم)، An _ Nawbahti. Les sectes 1 "ites" RHR 154 (1958), 158-63 .هوارد (.I .K .A .Howard)(مترجم)، شيخ مفيد كتاب الارشاد، صفحات 436 و بعد.

منابع درجه دوم

W. M. Watt, Sidelights on Early Imamate Doctrine. 3. The Waqifa, SI 31 (1970), 295 ff.

امامان تحت حفاظت عباسيان

فرزند امام موسى كاظم(ع)، هشتمين امام، علىالرضا(ع)، پس از تبعيد پدرش در مدينه زندگى مىكرد تا آن كه در سال 201/816 مأمون خليفه عباسى، پسر هارونالرشيد، دستور داد آن حضرت را به اقامتگاهش در مرو در ناحيه شرقى ايران ببرند. در آنجا وى كه پنجاه و چند سال از عمرش مىگذشت با كمال تعجّب وليعهد خليفه اعلام شد و با يكى از دختران خليفه ازدواج كرد; بيرقهاى سياه عباسيان جاى خود را به بيرقهاى سبز دادند ـ رنگى كه به اهل بيت پيامبر(ص) اختصاص داشت.

درباره انگيزههاى مأمون براى اين كار تحقيقاتى فراوان صورت گرفته است، لكن اين مسأله را مىتوان ناديده انگاشت، زيرا اين حادثه هيچ اهميت واقعى براى پيشرفت خود شيعيان دربرنداشت. هنگامى كه شاهزادگان محروم شده از جانشينى در بغداد شورش كردند، خليفه آماده حركت به سوى غرب شد ; علىالرضا(ع) كه وى را همراهى مىكرد در سن پنجاه و پنج سالگى در راه طوس درگذشت (203/818). اين نكته كه ممكن است خليفه آن حضرت را به قتل رسانده باشد نه فقط عقيده شيعيان است بلكه تعدادى از مورخّان نيز بدان معتقدند; البته اين مطلب ثابت شدنى نيست. خليفه، علىالرضا(ع) را در كنار مقبره پدر خود، هارون الرشيد، در نزديكى طوس دفن كرد. مانند مرقدهاى تمام امامان، مشهد «مرقد شهيد» علىالرضا(ع) بزودى زيارتگاه شيعيان شد و شهر مشهد كه پيرامون اين حرم ايجاد شد، در اندك زمانى طوس قديم را تحتالشعاع قرار داد.

مأمون همچنين كوشيد تا پيوندهايى نزديك ميان پسر هفت ساله (امام) رضا(ع)، محمدالجواد (ع) يا محمدالتقى (ع)، و خاندان حكومتى برقرار كند و براى اين منظور يكى از دختران خود را به عقد او درآورد و او را در دربار خود در بغداد نگهداشت. هشت سال بعد (حضرت) جواد(ع) اجازه يافت همراه خانوادهاش به مدينه بازگردد، لكن در سال 200/835 المعتصم خليفه، برادر و جانشين مأمون، او را (كه اكنون بيست و چهار سال داشت) به بغداد بازگرداند. آن حضرت در همان سال در آنجا درگذشت و در كنار مرقد جدّش موسىالكاظم(ع) (الكاظمين) به خاك سپرده شد.

حضرت جواد(ع) از خود پسرى به نام على(ع) (ت 212/827 يا 214/829) برجاى گذاشت كه خليفه متوكل در سال 233/ 848 وى را از مدينه به دارالخلافه جديد سامرا در ناحيه دجله (بين بغداد و تكريت) آورد10. امام دهم در سال 254/868 در آنجا يدرگذشت و در جوار منزل خود دفن شد. اين امام را شيعيان معمو هادى و نقى مىنامند. متوكل، خليفه ستمگر نسبت به آن حضرت، مورد نفرت خاص شيعيان است، زيرا در سال 236/850 مرقد امام حسين(ع) در كربلا را ويران كرد تا سفرهاى زيارتى شيعيان را متوقف كند.

امام يازدهم، الحسن(ع) (ت 231/845) فرزند امام هادى(ع) ملقّب به عسگرى بود زيرا ناگزير شده بود در اردوگاه سپاهيان خليفه (عسكر) در سامرا زندگى كند. مانند مرقدهاى ساير امامان، مزار «دو عسكرى» (العسكريين) در سامرا زيارتگاه شيعيان تا زمان حاضر بوده است.

منابع درجه اول به صورت ترجمه

منابع درجه دوم

«غيبت صغرا»ى امام دوازدهم و دوره چهار «سفير» (329-260)

امام يازدهم، امام حسن عسگرى(ع) هنگام رحلت در سامرا در اوّل يا هشتم ربيع الاول 26011 در سن 28 سالگى، از خود پسرى برجاى نگذاشت. اين انقطاع در دودمانامامان، شيعيان اماميه را در بحرانى جدّى فرو برد; درست همانند درگذشت امام ششم، جعفر صادق(ع)، اين وضعيت نيز سبب بروز عقايدى گوناگون درباره توالى امامت شد. كتب دينى شيعه فهرستى از قريب دوازده گروه رقيب را ارائه مىدهند و براى اين مرحله از تاريخ شيعه واژه خاصّ الحيره (سرگردانى) را مطرح مىكنند.

مانند موارد مشابه پيشين، برخى از هواداران امام متوفى صرفاً عقيده به «غيبت» او داشتند و در انتظار مراجعتش با عنوان مهدى بودند; گروهى ديگر به امامت جعفر برادر امام عسگرى(ع)، كه زنده بود و ما ترك امام موتفى را به خود اختصاص داده بود، اعتقاد داشتند. لكن سرانجام اين نظر غالب شد كه امام يازدهم در حقيقت پسرى به نام محمّد از خود برجاى گذاشته است كه پدرش از روى تقيّه او را از ديد و دسترس خليفه پنهان كرده، و جز چند تن از آشنايان مودرد اعتماد كسى او را نديده است

12. روايات شيعه سال تولد آن حضرت را 255/869 ذكر مىكنند و بنابراين در زمان رحلت پدرش پنج ساله بوده است. از چندين شاهد نام برده مىشود كه مدّعى بودند امام دوازدهم را در هنگام ولادتش، يا در خردسالى او و يا درسن جوانى كه زائر مكّه يا مدينه بوده است، ديدهاند13.