در منتهاي پاكي و زهد و تقوا هم زندگي كرده ، كه وقتي مرده است تمام هستي و زندگي و دارايي او را كه سنجيده اند ، هفده تومان بيشتر نشد . زندگي او تاريخچه هاي عجيبي دارد و بسيار مرد عاقل فهميده باهوشي بوده است . شيخ هرگز در وجوهات تصرف نمي كرده است . دخترش مي رفت مكتب پسر نداشت ، دوتا دختر داشت ، اين " سبط " ها از اولاد او هستند خيلي گريه كرد و گفت : در مكتب هر جا مي روم ، بچه هاي ديگران وضع بهتري دارند و من غذا و لباسهايم خوب نيست و از اين حرفها . شيخ خيلي متأثر شد . زنش گفت : آخر اين همه سختي دادن كه درست نيست ، چرا اين قدر به ما سختي مي دهي ؟ شيخ گريه كردو گفت : والله من دلم مي سوزد ، نمي خواهم اين طور باشد ، ولي مي داني اين وجوهات چيست ؟ ( زنش داشت رخت مي شست ، عمامه شيخ را مي شست ) مثل اين وجوهات براي ما كه مي خوريم ، مثل آبهاي اين تشت است ، يك آدم اگر خيلي تشنه باشد و از تشنگي بخواهد بميرد ، اگر بخواهد براي رفع تشنگي از اين آبها بخورد چقدر مي خورد ؟ همين قدر مي خورد كه نميرد . ما از خودمان كه چيزي آنجا هم شيطان مي گويد ما افساري در كار نداشتيم . آيه قرآن به تعبير ما مي گويد : ريسماني ، افساري ، جبري ، چيزي در كار نبود " الا ان دعوتكم فاستجبتم لي " من فقط دعوت كردم ، خواندم ، شما هم به سرعت پذيرفتند ( 1 ) . " فلا تلوموني و لوموا انفسكم " پس مرا سرزنش نكنيد ، خودتان را سرزنش كنيد . " ما انا بمصرخكم و ما انتم بمصرخي " اينجا نه شما به درد من مي خوريد و نه من به درد شما . حالا آنجا كه طلبكار مي شود اينجاست : " اني كفرت بما اشركتمون " من كفر مي ورزم به اينكه شما مرا شريك پروردگار كرديد . در اينجا دم از توحيد مي زند : شما مشركيد كه من را در مقابل خدا گرفتيد ، ولي من از اين شرك تبري مي جويم . بنابراين شيطان از نظر قرآن يعني يك مبدأ باطني و معنوي كه كارش فقط اين است كه انسان را به بدي و شر و معصيت دعوت مي كند اما اين ، دعوت اجبار كننده نيست ، فقط دعوتي است ، يعني نشان مي دهد . مولوي چه خوب مي گويد :
از جهان دو بانگ مي آيد به ضد تا كدامين را تو باشي مستعد آن يكي بانگش نشور اتقيا وان دگر بانگش نفور اشقيا
هميشه در دنيا دو دعوت وجود دارد ، از يك طرف دعوت به خير و صلاح و از طرف ديگر دعوت به شر و فساد ، و اين انسان است كه در ميان اين دو دعوت بايد به حكم اختيار خودش ، آن دعوت خير و صلاح را بپذيرد ، مصداق " و هديناه النجدين " ( 2 ) است . مصداق " انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا " ( 3 ) است . اگر در وجود خود انسان ، نفس اماره ، يا در خارج از وجود انسان ، آن كه الهام بخش به نفس اماره است ، نبودند ، اگر نفس اماره اي نبود و اگر شيطاني نبود ، اگر دعوت به شر و فسادي نبود ، اگر امكان شر و فساد در انسان نمي بود ، خوبي هم ديگر
نداريم . اگر من از خودم دارايي مي داشتم البته آن حساب ديگري بود ، اما من از مال عموم دارم زندگي مي كنم ( آن وقت وضع عموم هم خيلي بد بوده است ) و ناچارم اين طور باشم 1. " استجابت " اجابت خيلي سريع را مي گويند . 2. بلد / 10 . 3. دهر / 3 .