بحث امروز ما به مناسبت بحث توحيدي خودمان ، درباره مسأله تكامل و تبدل انواع است . در واقع بحث ما درباره توحيد و مسأله تكامل است ، يعني مي خواهيم ببينيم كه آيا مسأله تكامل و تبدل انواع با اصل توحيد و خداشناسي و اعتقاد به خدا منافات داردو يالااقل بعضي از دلايل خداشناسي را از اعتبار مي اندازد ، يا نه ، اين طور نيست ؟ اگر اين طور نيست ، باز دو جور است : يك وقت مي گوييم در مسأله تبدل انواع ، اصل خداشناسي بيشتر تأييد مي شود و دلايل خداشناسي بيشتر پيدا مي شود ، و يك وقت مي گوييم نه ، در مسأله خداشناسي فرق نمي كند كه انسان معتقد به تبدل انواع باشد يا معتقد به ثبات انواع باشد . ما جمله اي را كه مكرر عرض كرده ايم باز تكرار مي كنيم : به اندازه اي كه معمولا در تاريخ علوم و تاريخ اديان حرف بي اساس و ياوه گفته شده است ،در هيچ موضوع ديگري اين قدر ياوه گفته نشده است ، زيرا غالبا بلكه هميشه اين جور تاريخ نويسي را افرادي انجام مي دهند كه خواه ناخواه قادر نيستند بر همه علوم احاطه داشته باشند تا بتوانند تاريخ صحيحي براي آنها بنويسند ، علاوه بر سوء نيت هايي كه گاهي در اين ميان وجود پيدا مي كند .
امروز غالبا در كتابهايي كه راجع به " تبدل انواع " نوشته اند ، مسأله را به اين شكل طرح كرده اند كه درباره پيدايش انواع گوناگون جاندار در دنيا ، دو فرضيه وجود داشته است و بيش از دو فرضيه هم امكان ندارد وجود داشته باشد : يك فرضيه فرضيه " ثبات انواع " است كه نام آن را گاهي فرضيه " خلقت " مي گذارند ( يعني خلقت مساوي است با ثبات انواع ، قائل مي شويم كه انواع ثابتند ، پس مخلوقند ) و نظريه ديگر نظريه " تبدل انواع " . حالا چرا اسم نظريه " ثبات انواع " را نظريه " خلقت و آفرينش " مي گذارند ؟ مي گويند براي اينكه اگر انواع ثابت باشند ، ناچار بايد قائل بشويم كه هر نوعي از انواع در يك روز معين و در يك وقت معين ، از عدم يا از يك گل و خاكي به طور ناگهاني به وجود آمده است ، با يك وضع غير عادي و غيرطبيعي ( ماوراءالطبيعي ) خلق شده است ، همان طوري كه درباره خلقت آدم گفته مي شود، هر جفتي از جفتهاي حيوانات ، در چند هزار سال و يا چند ميليون سال پيش ، بعد از آنكه اصلا نبود و هيچ سابقه اي هم در اين دنياي خاكي نداشت ، يكمرتبه مشيت الهي اقتضا كرد كه فلان نوع مثلا نوع گوسفند به وجود بيايد ، براي اولين بار بدون سابقه اي يك جفت گوسفند نر و ماده خلق كرد
و از اينجا موضوع پيدايش گوسفند پيدا شد و بعد تناسل كردند تا به امروز . عين اين حرف در اسب و شتر و طيور و در همه حيوانات مي آيد . اين مسأله به همين شكل ، بسيار مطرح شده است . بعضيها براي اينكه از خداشناسي و اعتقاد به خدا دفاع كنند ، آمده اند با نظريه " تبدل انواع " مبارزه كرده اند ،به دنبال اشكالات آن بوده اند كه ثابت كنند انواع ثابتند و ابتداي زماني دارند . قهرا در نقطه مقابل هم براي اثبات ماديت ( كه خدايي نيست ) گفته اند انواع حتما متبدل شده اند ، پس خدايي وجود ندارد . همه مي دانند كه خود داروين كه يك زيست شناس بوده است شخصا يك آدم مادي نبوده است ، معتقد به خدا و مذهبي بوده و هرگز نخواسته است از نظريات خودش اين استنتاج را كرده باشد كه پس خدايي وجود ندارد . حتي مي گويند در آن دم آخر هم كتاب مقدس را روي سينه خودش چسبانده بود . ولي از روي جهالت يا هر چيز ديگري ، طرفداران و مخالفين توحيد از دو طرف كه آنها " ثبات انواع " را به آن شكل به مسأله توحيد چسباندند و اينها از اين طرف " تبدل انواع " را به ماديت كار را به جايي كشانيدند كه اساسا نظريه داروين يك نظريه صد درصد مادي تلقي شد و اثبات نظريه " تبدل انواع " نوعي موفقيت براي ماديگري و شكست براي خداشناسي در ميان مردم تلقي شد .
ما اينجا در دو قسمت بايد بحث كنيم . يك قسمت در همين موضوعي كه عنوان كرديم كه قطع نظر از اينكه در كتب مقدس مذهبي دنيا چه آمده است ، از نظر اينكه ما خداشناسي را يك مسأله علمي و عقلي مي دانيم نه شرعي و تعبدي ( يعني نمي گوييم چون در دين آمده است كه خدايي هست ، پس بگوييم خدايي هست ) ، معتقديم دلايل عقلي و علمي هم اقتضا مي كندكه ما قائل بشويم خدايي هست . پس ما از نظر فن و علم خداشناسي و از نظر قانون عقل بايد حساب كنيم كه آيا اعتقاد به وجود خدا ملازم است با اعتقاد به " ثبات انواع " و " خلقت " به همين شكلي كه گفته اند ، يا نه ؟ مرحله دوم اين است كه اگر نظريه " تبدل انواع " ثابت شد و فرضا با اصل توحيد هم منافات نداشته باشد ، آيا با آنچه در كتابهاي مقدس ( قرآن و تورات ) آمده است منافات دارد يا ندارد ؟
اما مرحله اول : رابطه مسأله توحيد و تكامل . اولا اينكه گفته مي شود كه از قديم در دنيا دو نظر بيشتر وجود نداشته است ، يكي نظريه " تبدل انواع " و يكي نظريه " حدوث انواع " ، از نظر تاريخ علم و فلسفه يكي از دروغهاي دنياست .
اين دو نظريه البته وجود داشته است . نظريه " تبدل انواع " هم يك نظريه بسيار قديمي است ، نه تنها ما مي گوييم قديمي است ، بلكه همه معتقدند كه قديمي است . حتي در اين كتابهاي قديمي خودمان مثل شفاي بوعلي و اسفار ملاصدرا ، اين نظريه را از قدماي يونانيها نقل كرده اندو خود فرنگيها هم مكرر از آنها نقل كرده اند . تاريخ علم از حدود پانصدسال قبل از ميلاد ، نظريه " تبدل انواع " را نشان مي دهد . مردي به نام انكسيمندروس ( 1 ) ( به
1. گويا تلفظ فرانسوي آن " انكسيماندر " است .