حق و باطل

مرتضی مطهری

نسخه متنی -صفحه : 76/ 29
نمايش فراداده

خوب ، آيا اقبال مثل بسياري از ما ، در همين حد متوقف مي شود ، يعني نواقص و معايب تمدن اروپائي را مي بيندو بعد اسلام را در صورت اساسي و زنده خودش مي بيند و بعد مي گويد : مطلب تمام شد ؟ نه يك مطلب كه اقبال رسالت خودش و رسالت هر مسلمان روشنفكر مؤمني را در آن مي داند ، در اين قسمت سوم است اين هفت خطابه اي كه اين مرد تحت عنوان احياء فكر ديني در اسلام ايراد كرده است ، براي اين منظور سوم است ، حتي در اشعار خودش كم و بيش همين منظور سوم را دارد ، البته منظور اول را هم دارد .

روح اسلامي در مسلمين مرده است

در اشعاري كه در همين جلسات خوانده شد شما ديديد كه اقبال چقدر از تقليد كور كورانه اي كه مسلمانان از تمدن غربي دارند انتقاد مي كند و باز درباره اسلام كه اسلام چنين و چنان است در اشعار خودش آنچه را كه بايد و مي توانسته است بگويد گفته است قسمت سوم است : آيا اسلام واقعي امروز در ميان مسلمين وجود دارد يا وجود ندارد ؟ اقبال متوجه اين نكته شده كه اسلام هم در ميان مسلمين وجود دارد و هم وجود ندارد اسلام وجود دارد به صورت اينكه ما مي بينيم شعائر اسلام در ميان مسلمين هست ، بانگ اذان در ميان مردم شنيده مي شود ،موقع نماز كه مي شود رو به مساجد مي آورند ، مرده هاشان را به رسم اسلام دفن مي كنند ، براي نوزادهايشان به رسم اسلام تشريفاتي قائل مي شوند ، اسمهايشان غالبا اسمهاي اسلامي است ، محمد است ، حسن است ، حسين است ، عبدالرحيم و عبدالرحمن است ولي آنچه كه روح اسلام است در اين مردم وجود ندارد روح اسلام در جامعه اسلامي مرده است اين است كه معتقد مي شود به تجديد حيات اسلامي ، و اينكه حيات اسلامي را بايد تجديد كرد و امكان تجديدش هست چون اسلام نمرده است ، مسلمين مرده اند اسلام نمرده است ، چرا ؟ چون كتاب آسمانيش هست ، سنت پيغمبرش هست ، و اينها به صورت زنده اي هستند ، يعني دنيا نتوانسته بهتر از آنها بياورد آنچه قرآن آورده هيئت بطليموس نيست كه بگوئيم نظريه ديگري آمد و آن نظريه را نسخ كرد، نظريه طبيعيات مبتني بر عناصر چهارگانه نيست كه بگوئيم علم امروز آمد و گفت آن عناصر چهارگانه شما همه مركبند و عنصر نيستند و عناصر بيش از اين حرفهاست نه ، خود اسلام زنده است با تكيه گاه و مبناي زنده ، پس نقص كار در كجاست ؟نقص كار در تفكر مسلمين است يعني فكر مسلمين ، طرز تلقي مسلمين از اسلام به صورت زنده اي نيست ، به صورت مرده است مثل اين است كه شما بذر زنده اي را به شكلي بر خلاف اصول كشاورزي زير خاك كنيد كه اين بذر در زير خاك بماند ولي جوانه نزند ، ريشه هايش در زير زمين ندود ، عصاره خاك را نمكد ، يا به صورت نهالي كه شما مي خواهيد از جائي در جاي ديگر بكاريد اين نهال الان زنده است ، ولي اگر شما اين را وارونه بكاريد يعني ريشه اين نهال را بياوريد بالا و سر آن را كه بايد در هوا باشدزير خاك بكنيد ، اين ، هم هست و هم نيست . تعبير لطيفي دارد اميرالمؤمنين علي عليه السلام ، آينده اسلام و مسلمين را ذكر مي فرمايد : و لبس الاسلام لبس الفرو مقلوبا ( 1 ) . يعني مردم جامه اسلام را به تن مي كنند ولي آنچنانكه پوستين را وارونه به تن كنند. پوستين در زمستان براي دفع سرماست ، يك وقت هست پوستين را مي اندازند دور ، لخت و عور در مقابل سرما ظاهر مي شوند يك وقت هم هست پوستين را مي پوشند اما نه آنطور كه بايد بپوشند ، يعني قسمت پشم دار را بيرون مي گذارند و قسمت پوست را مي پوشنددر اين صورت نه تنها گرما ندارد و بدن را گرم نمي كند ، بلكه به يك صورت مضحك و وحشتناك و مسخره اي هم در مي آيد . مي فرمايد : اسلام را مردم چنين خواهند كرد ، هم دارند و هم ندارند دارند ولي چون آن را وارونه كرده اند ، آنچه بايد رو باشد زير استو آنچه بايد در زير قرار بگيرد ، در رو قرار گرفته است نتيجه اين است كه اسلام هست اما اسلام بي خاصيت و بي اثر ، اسلامي كه ديگر نمي تواند حرارت بدهد ، نمي تواند حركت و جنبش بدهد ، نمي تواند نيرو بدهد ، نمي تواند بصيرت بدهد ، بلكه مثل يك درخت پژمرده آفت زده اي مي شود كه سر پا هست اما پژمرده و افسرده ، برگ هم اگر دارد برگهاي پژمرده با حالت زار و نزار است اين از كجاست ؟

1 - نهج البلاغه فيض الاسلام ، خطبه 170 ، صفحه 324.