حق و باطل

مرتضی مطهری

نسخه متنی -صفحه : 76/ 6
نمايش فراداده

نظريه ديگر ماترياليسم تاريخي است در قرن نوزدهم يك مكتب مادي ظهور كرد كه ادعاي خوش بيني به تاريخ آينده و جامعه را داشت ، اين مكتب ماركسيسم بود . هگل منطق و فلسفه اي بنياد گزارد كه اعتقاد به تكامل و رشد و توسعه ، اساس آن بود هر چند هگل مادي نبود ، اما ماركس با استفاده از منطق ديالكتيك او بينش مادي خود را بنا نهاد ( ماترياليسم ديالكتيك ) او هويت تاريخ را هم مادي معرفي كرد ( ماترياليسم تاريخي ) ( 1 ) فلسفه تاريخ ماركس بر چند اصل مبتني است :

1 - نفي فطرت و غريزه

انسان در ذات خودش نه خوب است و نه بد ماركسيسم در انسان شناسي اش فطرت و غريزه براي انسان نمي شناسد و هرگونه ذات و سرشت دروني را نفي مي كند ، چون قبلا در جامعه شناسي قرن نوزدهم اين مسئله مطرح شده بود كه جامعه شناسي انسان بر روانشناسي او تقدم دارد ، چيزهائي كه مي پنداريم براي انسان غريزي و فطرت است ، در واقع جامعه به او عطا كرده و اصولا هر چه انسان دارد جامعه به او داده است اين جامعه است كه به همه جهازات روحي و رواني انسان شكل مي بخشد ، جامعه است كه غريزه اخلاقي را به فرد تحميل مي كند و او

1 - تعبير ماترياليسم تاريخي در هيچ يك از آثار ماركس بكار نرفته ، اين تعبير سالها بعد از مرگ ماركس ، توسط " ميخانف " بكار گرفته شد و از آن پس رايج گشت آنچه در اين مورد در آثار ماركس مشاهده مي شود ، " تلقي مادي از تاريخ " است به معناي تلقي معيشتي .