حکمت اصول سیاسی اسلام

محمد تقی جعفری

نسخه متنی -صفحه : 339/ 2
نمايش فراداده

مقدمه

بسم الله الرحمن الرحيم

حمد و سپاس بى كران مر خداى را است كه با حكمت و مشيت بالغه ى ربوبى خود، جهان هستى را آفريد و آدم عليه السلام و فرزندان او را با استعدادهاى بسيار باعظمت به عنوان خلفاء در روى زمين قرار داد، و با كاشتن بذرهاى معرفت جميع حقائق را در درون آنان كه خود در كتابش اعلام فرمود است: و علم آدم الاسماء كلها، خداوند همه اسماء را به آدم تعليم فرمود، او و فرزندانش را تكريم و تجليل نمود، سپس براى به فعليت رساندن آن استعدادها و بهره مندى از واقعياتى كه انسان ها بذرهاى معرفت آنها را در درون دارند، عقل سليم و وجدان پاك از آلايش در نهاد آنان به وديعت نهاد و با به تكاپو درآوردن آن دو از درون ذات و بعث انبياء و رسولان و با به تلاش درآوردن آنان در عرصه ى برون ذات، راه را براى حركت در مسير حيات معقول به مقصد بارگاه ربوبى هموار و آماده ساخت.

درود و تحيت هاى بى پايان ما به ارواح مقدس همه ى انبياء و مرسلين، مخصوصا به ارواح پاك و باعظمت محمد مصطفى خاتم الانبياء و المرسلين و ائمه ى معصومين صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين باد، كه مشعل هائى فروزان در جاده ى تكاملند و شايسته ترين وسائط بين خالق و مخلوقات او.

از آغاز زندگى اجتماعى انسان ها در روى زمين، اهميت شناخت بعد حيات جمعى آنان، براى صاحبنظران بديهى و ضرورى بوده و در همين مسير گام هائى بسيار متنوع نيز برداشته شده است، بطور كلى مى توانيم بگوئيم: اين صاحبنظران به سه گروه عمده تقسيم مى شوند:

1- گروهى كه پيروى از انبياى عظام الهى داشته و هيچ راهى را جز راهى كه آنان با استناد به وحى خداوندى پيش اى كاروانيان ممتد بشرى باز نموده اند و براى اصلاح حيات فردى و جمعى بشر شايسته است، صحيح نمى دانند.

2- گروهى كه درست در سمت متضاد گروه اول حركت مى كنند و گمان مى كنند: هيچ راهى به عنوان راهى كه خدا به وسيله ى انبياى خود به بشريت ارائه نموده است، وجود ندارد و اين بشر است كه بايد حيات فردى و جمعى خود را تنظيم نمايد.

3- گروهى ديگر صاحبنظرانى هستند كه خواه به واقعيت راه انبياء الهى معتقد باشند يا نه، مقدارى از قوانين و اصولى را كه مستند به مذهب است در تنظيم و اداره ى حيات بشرى چه در قلمرو فردى و چه در قلمرو اجتماعى، مفيد تشخيص داده و به ضميمه ى آراء و عقائد خود در قوانينى كه براى اداره ى حيات اجتماعى بشر وضع مى كنند مراعات مى نمايند، اگر بشريت از روى عقل و وجدان ارتباطات چهارگانه ى خود را

[1- ارتباط انسان با خويشتن.

2- ارتباط انسان با خدا.

3- ارتباط انسان با جهان هستى.

4- ارتباط انسان با همنوع خود. ]

بواسطه ى انبياى راستين كه مبلغان وحى خداوندى هستند، تنظيم مى نمود هيچ ترديدى نيست كه واقعا مى توانست در مسير تكاملى خود گام بردارد و اين همه تلفات جانى و جسمى و مالى و ارزشى نمى داد و هرگز حتى به يك درد از پنجاه درد بى درمان و مزمن كه در مباحث آينده مشروحا مورد بررسى قرار خواهد گرفت دچار نمى گشت، ولى همه مى دانيم كه گردانندگان ناآگاه و زورمدار جمعيت بشر و اكثريت اسف انگيز آدميان، مغرورتر و ناآگاه تر از آنند كه به عقب ماندگى و سقوط خويش در منجلاب تاريخ طبيعى حيوانى اعتراف كنند و راه خود را به سمت جاده ى تكامل تغيير بدهند.