اين حيات دوم است كه رديف انبياء و مرسلين و اميرالمومنين عليه السلام براى بشريت تبليغ كرده و در راه تحقق بخشيدن به آن از هيچ گونه فداكارى و گذشت از مزاياى زندگى خود دريغ ننموده اند.
اين كتاب كه در حكمت سياسى اسلام نوشته مى شود، تفسيرى است بر فرمان مبارك
اميرالمومنين على بن ابيطالب عليه السلام كه آن را وضع و تنظيم فرموده و براى اداره ى جامعه ى مصر به مالك بن الحارث الاشتر سپرده است كه دقيقا آن را اجرا نمايد، و همانگونه كه در مباحث آينده خواهيم ديد محتويات اين فرمان مبارك اختصاصى به جامعه ى مصر در آن دوران ندارد، بلكه بدانجهت كه موضوع مديريت در اين فرمان انسان با تمامى استعدادها و امكانات و ابعادى است كه در هر دو حوزه ى فردى و جمعى و در هر دو منطقه آنچنانكه هست و آنچنانكه بايد مطرح است، لذا بطور جمعى ميتوان گفت: فرمان مبارك طرق مديريت همه ى انسان ها را در همه شرايط و موقعيت ها و همه ى دوران ها ارائه مى نمايد.
مالك اشتر از ميان ياران اميرالمومنين عليه السلام شايسته ترين فرد براى درك و اجراى اين فرمان مبارك بوده است، و چنانكه در مباحث آينده خواهيم ديد: اميرالمومنين عليه السلام نسبت او را با خود، مثل نسبت خود با پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بيان فرموده است.
اگر چه مالك در سر راه به طرف مصر به وسيله عمال خودباخته ى چنگيزهاى دورانش مسموم مى شود و رخت از اين دنيا برمى بندد، ولى فرمانى كه اميرالمومنين عليه السلام بر مبناى شايستگى وى براى اجراى آن صادر فرموده است، براى ابد پايدار مى ماند و به قول آن مرد آگاه:
زان بظاهر كوشد اندر جاه و حكم
تا بيارايد به هر تن جامه اى
تا اميرى را دهد جان دگر
تا دهد نخل خلافت را ثمر
تا اميران را نمايد راه و حكم
تا نويسد او به هر كس نامه اى
تا دهد نخل خلافت را ثمر
تا دهد نخل خلافت را ثمر