صلح و اهميت آن
و لا تدفعن صلحا دعاك اليه عدوك و لله فيه رضا، فان فى الصلح دعه لجنودك، و راحه من همومك، و امنا لبلادك و لكن الحذر كل الحذر من عدوك بعد صلحه، فان العدو ربما قارب ليتغفل، فخذ بالحزم، و اتهم فى ذلك حسن الظن، هرگز دعوت دشمن را به صلح در حاليكه رضاى خدا در آن است رد مكن، زيرا در هنگام صلح است كه راحتى براى لشكريانت حاصل آيد و از غصه و تشويش خاطر آسوده مى شوى و امنيت براى جامعه تو به وجود مى آيد، با اين حال از دشمن و حيله گريهاى او پس از صلح، شديدا بر حذر باش، زيرا چه بسا دشمن خود را به انسان نزديك مى كند تا او را غافلگير بسازد، پس همواره بر حذر باش و خوش گمانى در اين مورد را متهم بساز.بحثى در جنگ و صلح و اصلاح و سلم و صفا از ديدگاه اسلام
با نظر دقيق و همه جانبه در متن دين مقدس اسلام، صلح و صفا و همزيستى و زندگى بر مبناى حيات عادلانه و حيات معقول با درجاتى كه دارند، اصل و قانون پايدار اين دين انسانى است. اين مطلب براى كسانى كه اطلاعات مناسب از اسلام دارند، يك امر بديهى است، ولى همه مى دانيم كه همواره عده اى از مردم بى اطلاع و يا غرض ورز، اسلام را به سختگيرى و خشونت و جنگ طلبى متهم ساخته و مردم بسيار فراوانى را از آمادگى براى شناخت اسلام واقعى و برخوردارى از آن بازداشته اند. ما قبلا يك مقدمه ى ضرورى را متذكر مى شويم و سپس مى پردازيم به پديده ى جنگ و صلح و طبيعت انسانى از نظر علمى و منابع اسلامى، آنگاه وارد مباحث مربوط به صلح و صفا و اصلاح و سلم با توجه به منابع اسلام مى شويم.
مقدمه ظهور و گسترش اسلام مربوط به جنگ و پيكار نبوده است
1- بدون ترديد در هنگام ظهور اسلام شبه جزيره ى عربستان فاقد هرگونه نيروى
فيزيكى طبيعى و معنوى بوده است، عربستان نه داراى ارتشى بوده و نه از اسلحه ى مناسب كشورگشائى اطلاعى داشته و نه آن وحدت كلمه در ميان مردم و قبائل آن سرزمين بوده است كه بتواند يك ارتش عظيمى را براى تسليم نمودن امپراطوران آن دوران مانند امپراطور ايران و روم بسيج نمايد، و همه مى دانند كه اين ايران و روم بود كه بزرگترين ارتش مجهز آن دوران را در اختيار داشت، و با اين حال، هر دو آنها مغلوب مردمانى شدند كه از هيچ قدرتى به جز نيروى ايمانى والا برخوردار نبودند.
2- هيچ يك از تواريخ ننوشته است كه براى اسلام آوردن اندونزى حتى يك سرباز قدم به خاك آن كشور بگذارد، پس گرايش متجاوز از صد ميليون مسلمان در آن كشور به دين اسلام هيچ علتى جز منطق انسانى نداشته است.
3- ديده نشده است يك شمشير از طرف مسلمانان و يك سرباز به كشور پهناور چين قدم بگذارد و با اين حال ده ها ميليون مسلمان در چين همان عشق و علاقه به اسلام را از خود بروز مى دهند كه ساير جوامع اسلام.
4- كشورهائى زياد از آفريقا و نقطه هائى بسيار وسيع و پرجمعيت از شبه قاره ى هند و پاكستان و بنگلادش به اسلام گرويده اند، بدون اينكه پديده اى به نام جنگ از طرف مسلمين آنان را به اسلام گرائى وادار نمايد.
5- مغول در كمال وحشيگرى به كشورهاى اسلامى تاخت و تاز كرد و بسيارى از آن كشورها را با خاك يكسان كرد، و در عين سلطه و اقتدار پس از يك يا دو نسل، خود مغول اسلام پذيرفت و در ساختن تمدن اسلامى شركت كرد.
6- مگر در تاريخ صدها بلكه هزاران پيروزى با شمشير و اسلحه ى كشنده صورت نگرفته است. چرا فقط اسلام بوده است كه به صورت يك مكتب فراگير و پاسخگوى همه ى شئون مادى و معنوى بشر در دلهاى انبوهى از جمعيت روى زمين درآمده است كه در اين دوران ما كه اوائل قرن پانزدهم هجرى و اواخر قرن بيستم ميلادى است، بيش از يك ميليارد نفوس روى زمين را مسلمانان تشكيل مى دهند،؟! صاحبنظران و اشخاصى كه داراى انديشه اند، به خوبى مى دانند كه تاكنون هرگز اتفاق نيفتاده است كه شمشيرها به دلهاى مردم راه پيدا كند، كارى كه شمشير مى كند، كالبد مادى آدمى را مى شكافد و روح او را خارج از نوبت به عالم پشت پرده ى طبيعت مى فرستد، ولى قدرت گشودن قلعه ى دل و دگرگون ساختن آن را ندارد، و به عبارت ديگر، شمشير كارى با وجدان آزاد مردم و عقائد آنان كه مستند به علم و پذيرش اختيارى است نمى تواند داشته باشد. با نظر به اين مطالب ششگانه بگذاريم افتراء گويندگان براى نهادن سرپوش به جهالتهاى خود و يا براى توجيه غرض ورزيهائى كه درون آنان را مختل
ساخته است حرفشان را بزنند!! و دل خوش بدارند به اينكه تحقيق تاريخى و علمى صورت داده اند!! نتيجه ى قطعى كه از اين مقدمه به دست مى آوريم اينست كه اسلام يك دين انسانى محض است و نمى تواند ذاتا جنگ طلب و خشن بوده باشد.