تصوير دنيا و ماده و ماديات از ديدگاه اميرالمومنين - حکمت اصول سیاسی اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکمت اصول سیاسی اسلام - نسخه متنی

محمد تقی جعفری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تصوير دنيا و ماده و ماديات از ديدگاه اميرالمومنين

در سخنان اين بزرگوار جملات فوق العاده باعظمت درباره ى ارزيابى دنيا و ماده و ماديات آمده است كه بالاتر از آنها قابل تصور نيست از آن جمله مى فرمايد:

"يك"- و انما الدنيا منتهى بصر الاعمى، لا يبصر مما ورائها شيئا و البصير ينفذها بصره و يعلم ان الدار ورائها، فالبصير منها شاخص، و الاعمى اليها شاخص، و البصير منها متزود و الاعمى لها متزود [ خطبه ى 133 ص 191. ]
و جز اين نيست كه دنيا آخرين نقطه ى پايانى چشم نابينا است، اين نابينا چيزى از ماوراى دنيا نمى بيند، و انسان بينا بينش خود را به آن دنيا نافذ مى نمايد، و مى داند كه منزلگه نهائى در پشت "فوق" آنست. انسان بينا از اين دنيا به حركت مى افتد و مقصد را "كه فوق اين دنيا است" پيش مى گيرد، و انسان نابينا به سوى اين دنيا "به عنوان مقصد نهائى" حركت مى نمايد، و انسان بينا از اين دنيا توشه مى گيرد و شخص نابينا توشه را براى به دست آوردن خود اين دنيا تحصيل مى نمايد، بعضى از مضامين فوق در

خطبه ى 82 نيز آمده است.

اى انسان كامل، اى على مرتضى، اى انسان خاكى، اى اباتراب كه از خاك طبيعت برخاستى و از جان خود آگاه گشتى و با كمال آگاهى و پاكى گام بر ملكوت اعلى نهادى. اى خورشيد جان افروز ما، كه از فروغ تو صدها پرتو بر خورشيد حقائق تابيدن گرفت، و آنها را براى بينايان كاروان ممتد بشرى روشن ساختى، تو همچنان اى ماه ملكوتى نورافشان باش و به نصب مشعلهاى اصول ارزشى انسانى در گذرگاه تاريخ بپردازد. غوغاى خفاشان نابينا و كوردل هرگز نخواهند توانست جلو روشنگرى مشعلهائى را كه بر خورشيد فضاى اعلاى هستى پيوسته است، بگيرند.

اكنون بپردازيم به نظريات واقع بينانه ى اميرالمومنين عليه السلام درباره ى دنيا و ارتباط انسان با آن:

1- مبناى تقسيم انسانها در جملات فوق، بينايان و نابينايان است، نه خوشبختان و بدبختان، به معناى معمولى آن، [ حتى شما جملات زير را از آن جوامع مى شنويد كه خود را از پيشگامان ترقى و تكامل محسوب مى دارند: نسبت به عقوبت زدگان شفقت داشته باشيم، دريغا، ما خود كيستيم؟ من كه با شما سخن مى گويم كيستم؟ شما كه به سخن من گوش مى داريد كيستيد؟ از كجا مى آئيم؟ آيا كاملا اطمينان داريم كه پيش از آنكه زائيده شويم كارى نكرده ايم؟ زمين خالى از شباهت به يك زندان نيست. از كجا معلوم است كه آدمى يك بازداشت شده ى عدل الهى نيست؟ از نزديك به زندگى بنگريد، اين زندگى چنان ساخته شده است كه در همه جايش عقوبتى احساس مى شود آيا شما آن كسيد كه خوشبخت نام دارد؟ بسيار خوب، با اينهمه، همه روزه غمگين هستيد، هر روز اندوه بزرگى يا پرواى كوچكى مخصوص به خود داريد، ديروز براى سلامت كسى كه نزد شما عزيز است مى لرزيديد، امروز بر سلامت خود بيمناكيد، فردا اضطرابتان راجع به پول خواهد بود، پس فردا زخم زبان يك مفترى اندوهگين تان خواهد ساخت، پسين فردا بدبختى يك دوست سبب تاثرتان خواهد شد، سپس بدى يا خوبى هوا، پس از آن شكستن يا گم شدن چيزى نفيس پس از آن تفريحى كه به دليل آن هم وجدان و هم ستون فقرات ملامتتان مى كند، بار ديگر جريان امور عمومى. اين در صورتيست كه آلام قلبى را به شمار نياوريم و همچنين امتداد مى يابد، ابرى از ميان مى رود و ابرى ديگر پديد مى شود، و در هر صد روز به زحمت يك روز اتفاق مى افتد كه آفتاب شادمانى براى شما بدرخشد، و حال آنكه شما از افرادى نادر هستيد كه سعادت دارند اما ديگر آدميان ظلمت راكد بر سرشان افتاده است. كسانى كه صاحب فكرند، اين عبارت را كمتر به كار مى برند: "خوشبختان و بدبختان" در اين عالم كه مسلما دهليز عالم ديگرى است خوشبخت وجود ندارد، تقسيم واقعى بشر از اين قرار است: روشنان و تاريكان كاستن از تعداد تاريكان و افزودن بر مقدار روشنان هدف اصلى است... بينوايان ج 2 ص 322 ترجمه آقاى حسينقلى مستعان. و بايد به اين جملات اضافه كنيم: غمى كه در اين دنيا روشنان دارند بسيار باعظمت تر از آن شادى صورى است كه تاريكان دارند، زيرا غم اين روشنان همان غم مقدس است كه حيات آدمى را به جهت تحريك به قرار گرفتن در جاذبه ى كمال فروزان مى سازد، در حاليكه شادى تاريكان همان خنده ى صاعقه اى لحظه اى ست كه ساده لوحان را مى فريبد و سپس آنان را در تاريكى خيره كننده غوطه ور مى سازد و به راه خود مى رود. ] زيرا در اين دنيا هيچ انسانى آگاه و متكى به اصل نمى تواند حتى يك شب و روز به طور كامل از همه جهات زندگى راضى و مسرور باشد، و اگر چنين انسانى پيدا شود كه خود را خوشبخت تلقى نمايد نخواهد توانست با توجه به انواع بينوائيها و
تيره روزيهائى كه اكثريت بشر را در چنگال خود مى فشارد، آن خوشبختى را واقعى تلقى كند. پس تقسيم صحيح بشر همان است كه اميرالمومنين عليه السلام در جملات مورد تفسير بيان فرموده است: بينايان "روشنان" نابينايان "تاريكان".

/ 339