دستور موكد امام به خودسازى مالك اشتر - حکمت اصول سیاسی اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکمت اصول سیاسی اسلام - نسخه متنی

محمد تقی جعفری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دستور موكد امام به خودسازى مالك اشتر

دستور موكد امام به خودسازى مالك اشتر كه در راس حكومت و اجراء كننده ى حكومت و فرمان است. اميرالمومنين عليه السلام در اين فرمان مبارك با اصرار شديد، مالك اشتر را به تقوى و مهار كردن شهوات نفس اماره و پرهيز از كبر و غرور دستور داده است. در اين فرمان مخصوصا در مقدمه ى آن، ساختن شخصيت مالك به وسيله تقوى "كه به اضافه اينكه اساسى ترين عامل رشد و كمال آن است" براى آماده ساختن او از برخوردارى از وجدان كار مديريت جامعه "كه موجب تقوى سياسى است"، شديدا مورد توجه و اهميت اميرالمومنين عليه السلام قرار گرفته است، اين توجه و اهميت به درجه اى است كه هر انسان صاحبنظر و وارسته را وادار مى كند كه با خود بگويد: اگر اميرالمومنين عليه السلام مى خواست در اين فرمان تنها خود مالك اشتر را تاديب نمايد و او را در مسير رشد انسانى قرار بدهد، بيش از اين، اصرار به شخصيت سازى درباره ى خويشتن نمى فرمود.

دستور اكيد و اصرار شديد اميرالمومنين براى ساختن شخصيت مالك كه مى رود مديريت يك جامعه بسيار بزرگ را به دست بگيرد كه داراى تاريخى كهن و بااهميتى است كه در پشت سر گذاشته است بر چهار نوع انجام گرفته است.

نوع يكم- توصيفى است كه اميرالمومنين عليه السلام در آغاز و اثناء و پايان فرمان درباره ى كلمه ى خويشتن فرموده است، مانند كلمه ى عبدالله كه ذيلا توضيح داده خواهد شد و مانند آن جملات كه مى فرمايد: من كه ترا به زمامدارى جامعه مصر نصب مى كنم، تسليم اراده و عظمت خداوندى هستم، اگر من بالاتر از تو قرار گرفته ام مى دانم كه خداوند سبحان بالاتر از من و ناظر بر اعمال من است.

نوع دوم- دعاها و نيايشهائى است كه اميرالمومنين عليه السلام در پايان فرمان بيان فرموده است، "گرچه دعاها و نيايشها در پايان فرمان است لكن به علت شرافت دعا و اختصار
آن، مقدم قرار گرفت".

نوع سوم- دستورات مستقيم است كه اميرالمومنين عليه السلام در بيش از 16 مورد براى تربيت و ساخته شدن شخصيت مالك فرموده است كه ما همه ى آنها را به طور مبسوط تفسير خواهيم كرد.

نوع چهارم- دستورات غيرمستقيم است كه همان مواد فرمان مبارك است كه اميرالمومنين عليه السلام براى اداره ى جامعه صادر فرموده است، يعنى محتويات مواد اين فرمان بدانجهت كه بازگوكننده ى بايستگيها و شايستگيهاى انسانهاى جامعه است، به طور غيرمستقيم شامل خود مالك اشتر نيز كه فردى از جامعه در موقعيتى مخصوص است مى باشد، بررسى اين نوع مباحث مربوط به مواد فرمان است، لذا بحث جداگانه اى را براى آن طرح نكرديم.

اين همه دستورات اكيد براى خودسازى مالك اشتر كه مجرى فرمان است، بهترين دليل اثبات آن مدعا است كه مى گويد: براى اداره ى صحيح اجتماع و به وجود آمدن سعادت زندگى اجتماعى صلاحيت و شايستگى مجريان قوانين موثرتر و بااهميت تر از خود آن قوانين است، اگر چه قوانين الهى با مجريان الهى همه ى عوامل سعادت است، با نظر دقيق به سرگذشت زندگى اجتماعى بشر مى توان به اين نتيجه رسيد كه در جوامع بشرى چنين نبوده است كه اگر بهترين قوانين براى زندگى مردم آن جوامع وجود داشته باشد، لازمه ى قطعى آن اين باشد كه مردم آن جوامع از بهترين زندگى نيز برخوردار بوده باشند، زيرا مسئله ى اجراءكنندگان قوانين از جهت شايستگى و ناشايستگى تاثير و اهميتى بالاتر از خود قوانين دارد. اگر بخواهيم دور نرويم، مى توانيم از همه ى جوامع امروزى دنيا شاهدى براى مدعاى مزبور بياوريم، آيا چنين نيست كه قوانين مدونه در جوامع امروزى انطباق واقعى و همه جانبه با كردار مجريان ندارد؟!

آيا اينكه وايتهد آگاه و صاحبنظر مى گويد: طبيعت بشرى آنچنان گره خورده است كه ارزش آن برنامه اى كه براى اصلاح يك جامعه روى كاغذ مى آيد، در نزد مرد حاكم حتى ارزش آن كاغذ باطل شده را هم ندارد [ ماجراى انديشه ها تاليف آلفرد نورث وايتهد اصل انگليسى ص 31. ]

آيا در همين دوران ما حكومتهائى كه در جوامع اسلامى زمام امور جوامع را به دست گرفته اند و همه ى رسانه هاى گروهى آنان شب و روز قرآن مى خوانند و اخلاقيات و سياسات و احكام اسلامى را تبليغ مى نمايند و در عين حال هيچگونه جلوه ى حقيقى از اسلام در آن جوامع ديده نمى شود مربوط به دسترس نداشتن كتاب آسمانى "قرآن" و سنت پيامبر و اهل بيت عصمت سلام الله اجمعين و مربوط به نداشتن فقه و فقهاء است، يا ناشى از عدم ايمان مجريان و
عدم صلاحيت آنان براى اداره ى اسلامى جوامع مى باشد؟! آيا بدبختى ها و نكبتها و ذلتهائى را كه جوامع اسلامى در گذرگاه قرون و اعصار بر خود ديده است، معلول نبودن قرآن و سنت پيامبر و اهل بيت عصمت عليهم السلام و فقه و فقهاء بوده است، يا ناشى از عدم ايمان مجريان و عدم صلاحيت آنان؟!

/ 339