رحمت و محبت و لطف بر مردم جامعه را با قلبت دريافت كن - حکمت اصول سیاسی اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکمت اصول سیاسی اسلام - نسخه متنی

محمد تقی جعفری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

رحمت و محبت و لطف بر مردم جامعه را با قلبت دريافت كن

و اشعر قلبك الرحمه للرعيه و المحبه لهم و اللطف بهم و لا تكونن عليهم سبعا ضاريا تغتنم اكلهم... رحمت بر رعيت و محبت و لطف به آنان را به قلبت قابل دريافت بساز و هرگز درنده ى خون آشام بر آنان مباش كه خوردن آنان را غنيمت بشمارى اين دستور حيات بخش براى آن است كه به تحصيل رضايت صورى مردم، براى ادامه ى مديريت بى مزاحمت خود قناعت نورزى، بلكه براى اينست كه با دريافت حقيقى محبت و رحمت و لطف بر مردم جامعه از اعماق قلب خود، آنان را مانندى از اجزاء آگاه شخصيت خود تلقى كنى، همانگونه كه وجدان اصيل صيانت ذات، طعم حقيقى حيات اجزاء آگاه شخصيت را مى خواهد، تو هم بايد با وجدان مديريتت طعم حقيقى حيات مردم را با محبت و رحمت و لطف تو به آنان دريافت نمائى.

مالكا، نمى گويم بنشين و همه ى كتابهائى را كه درباره ى سه پديده ى رحمت و محبت و لطف نوشته شده است ورق بزن، و خود تو هم مطالبى را بر گفته هاى ديگران بيفزا. نمى گويم براى اشباع احساسات خام و عواطف تصعيد نشده ات صبح و شام دم از محبت و رحمت و لطف بزن. نيز هرگز گمان مبر كه با مفاهيم تجريدى پديده هاى مزبور كه تنها نوعى بازى مغزيست، مى توان طعم حقيقى آنها را چشيد، مبادا ادعاهائى پرطمطراق و فريبا درباره ى آن كلمات بسيار زيبا به راه بيندازى ولى رفتار و تفكراتت برخلاف ادعايت باشد. آن كس كه انگيزه ى محبت بر مردم را بر مبناى احتياجات و منافع خود قرار بدهد، او محبت را پرده اى زيبا بر روى خودخواهى اش
كشيده است. از اينجا بايد بفهمى كه:

بهترين و آرمانى ترين مديريت آنست كه محبت حقيقى به خود و اجزاى مجموعه ى مورد مديريت خود بورزد، همانگونه كه به اجزاى شخصيتش محبت مى ورزد، نه براى آنكه بهتر بتواند آنها را استثمار كند

از روى حقيقت مى گويم: اگر شخص مدير در اعطاى مزايا به اعضاى مجموعه اى كه تحت اداره ى او است، دوام مديريت خود را بخواهد و يا استثمار نابكارانه ى آن اعضاء را هدف گيرى كند، بديهى است كه او انسانها را از جامعه اى كه به طور مجموعى در آن تشكيل يافته اند، گرفته و آنها را در آن مجموعه به پيچ و مهره هاى ناآگاه مبدل ساخته است. تاكيد مى كنم: اگر رحمت و محبت و لطف در هر كس كه باشد در آينه به روى خويشتن بنگرد، هر سه پديده ى مزبور به سنگ خارائى مبدل مى شوند كه هيچ موجودى آهنين توانائى نرم كردن آنها را ندارد.

مالكا، براى اينكه معناى رحمت به مردم را بفهمى، به سراغ اوهام و تخيلات بى اساس خود مرو، بلكه با تمام خلوص و صميميت رهسپار سطوح عميق دلت باش، آنجا است كه با جويبار آب حيات رحمت روبرو خواهى گشت كه به اقيانوس رحمت الهى وصل است، براى دريافت طعم محبت حقيقى، به سراغ اشعار نغز و زيبا و گفته هاى پرطنطنه و پرحماسه را مگير كه از مغزهاى مردم خودنما و دلهاى خالى از آشنائى با انسان تراوش كرده است، زيرا كسى كه آشنائى كامل با انسان نداشته باشد، گفته هاى او درباره ى محبت محتوائى نخواهد داشت، اگر بخواهى از محبت بر ديگران برخوردار باشى، نخست در خود بنگر و ببين آيا به آن درجه از رشد رسيده اى كه بتوانى بر خويشتن محبت بورزى؟ البته نه تنها تو اى مالك عزيز، بلكه همه ى مردم به استثناى اشخاصى معدود در چنين سئوال در شگفتى فرو خواهند رفت و خواهند گفت: مگر مى شود كه انسانى به خويشتن محبت نورزد؟! اگر مردم خود را دوست نمى دارند، پس اينهمه خودخواهيها و خودمحورى و خودپرستيها و خودنمائيها چيست؟ اين سئوال و شگفتى صحيح نيست، زيرا همه ى آن خودخواهيها جز بيمارى تورم يافتن صيانت ذات چيزى ديگر نيست، صيانت ذات يعنى خود را داشتن و خود را براى بقاى هر چه بيشتر حفظ كردن، و اين معنى غير از محبت ورزيدن به خويشتن است، آن محبت كه ناشى از شناخت همه جانبه ى خويشتن و تصميم به تصعيد تكاملى آن مى باشد. آيا صيانت ذات در همه ى جانداران، اصل بنيادين و عامل محرك حيات آنها نيست؟ اهميت و مقاومت و جديت و رشد دفاعى كه
جانداران ديگر درباره ى حيات خود دارند كمتر از انسانها نيست. و اين مطلب هم بديهى است كه:




  • اين محبت هم نتيجه ى دانش است
    كى گزافه بر چنين تختى نشست



  • كى گزافه بر چنين تختى نشست
    كى گزافه بر چنين تختى نشست



/ 339