مالك خويشتن باش
فاملك هواك و شح بنفسك عما لا يحل لك فان الشح بالنفس الانصاف منها فيما احبت او كرهت مالك هواى خود باش و از آنچه كه براى تو حلال نيست سخت خوددارى كن، زيرا عدالت درباره ى خود همانا خوددارى براى مهار نفس درباره ى خواسته ها و ناگواريهاستمالك خويشتن باش يعنى چه؟
مالكا، مهم آن نيست كه همه ى ثروتهاى زيرزمينى و روى زمينى در اختيار تو باشد، چه اهميتى دارد كه مالك همه ى قدرتها و امتيازات دنيا باشى؟! چه ارزشى دارد كه سرنوشت مشتى انسانهاى ناتوان در سلطه ى مالكيت تو قرار بگيرد، گيرم كه مردم همه ى جوامع دنيا تحت فرمان تو باشند، حتى نفس كشيدن آنان مربوط به اجازه ى تو باشد، با اين حال اگر تو مالك خويشتن نباشى، آن امتيازات و امور جالب تو را مملوك خود خواهند ساخت، كسى كه مالك خويشتن
نيست، عمر او در تخيلات و اوهام سپرى مى گردد و نگاهش به جهان هستى و انسانها نگاهى بى مبنا و ارتباطات چهارگانه اش "ارتباط انسان با خويشتن، ارتباط انسان با خدا، ارتباط انسان با جهان هستى، و ارتباط انسان با همنوع خويشتن" بى اصل و احمقانه خواهد بود.
آنكه فرموده است او اندر خطاب
مى شخوليدند هر دم آن نفر
آن شخوليدن به كره مى رسيد
مادرش پرسيد كاى كره چرا
گفت كره مى شخولند اين گروه
پس دلم مى ترسد از جا مى رود
گفت مادر تا جهان بوده است اين
هين تو كار خويش كن اى ارجمند
وقت تنگ و مى رود آب فراخ
شهره كاريز است بر آب حيات
آب كش تا بردمد از تو نبات
كره و مادر همى خوردند آب
بهر اسبان كه هلازين آب خور
سر همى برداشت و از خود مى رميد
مى رمى هر لحظه اى زين استقا؟
ز اتفاق بانكشان دارم شكوه
ز اتفاق نعره خوفم مى رسد
كارافزايان بدند اندر زمين
زود، كايشان ريش خود برمى كنند
پيش از آن كز هجر گردى شاخ، شاخ
آب كش تا بردمد از تو نبات
آب كش تا بردمد از تو نبات