آزادى انديشه - حکمت اصول سیاسی اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکمت اصول سیاسی اسلام - نسخه متنی

محمد تقی جعفری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آزادى انديشه

اگر كسى ادعا كند كه آزادى انديشه از مختصات اساسى دين اسلام است، اين ادعا مبالغه نخواهد بود. دليل بسيار روشن اين مدعا صدها آيات قرآن مجيد است كه با بيانات گوناگون دستور به تفكر و تعقل و به جريان انداختن شعور و فهم مى دهد، اگر انديشه در واقعيات عالم هستى اعم از واقعيات جهان برون ذاتى و درون ذاتى و ديگر واقعيات عالم هستى، آزاد نبود، خداوند متعال آنهمه دستورات اكيد به انديشه بدون تعيين محتوى و تعيين چهارچوب صادر نمى فرمود. نهايت امر چنانكه آزادى در عقيده نبايد به حدى برسد كه حيات آدمى را از قابليت تفسير و توجيه ساقط نمايد، همچنان نبايد آزادى انديشه در حدى تجويز شود كه منجر به سقوط يا بى اعتبارى انديشه گردد و همچنين نبايد آزادى انديشه مزاحم ساير فعاليتهاى مغزى و روانى انسان بوده باشد.

آيا مى توان حكم به آزادى انديشه در حدى نمود كه نتيجه اش بيهوده يا مضر بودن خود انديشه بوده باشد!! چنانكه بعضى از متفكرنماها ابراز كرده اند، يعنى گفته اند: بشر از موقعى كه انديشيده و عواطف و احساسات را كنار گذاشته است، گرفتار نكبت و اضطرابات گوناگون گشته است!! آيا مى توان از آن آزادى انديشه دفاع نمود كه ثابت ترين اصول علم و معرفت را مورد ترديد و اخلالگرى قرار بدهد!! آيا منطقى است كه من در انديشيدن آن اندازه خودم را آزاد
تلقى كنم كه به انديشه يا به آزادى انديشه ى ديگران صدمه وارد كنم؟ اگر ما به اين قانون ثابت توجه داشته باشيم كه خود به جريان انداختن قضايا و مفاهيم در مغز و كشف ارتباطات آنها يا جعل ارتباطات ميان آنها به نام انديشه، هيچگونه ارزشى ندارد، بلكه اينگونه فعاليتهاى مغزى همان شطرنج بازيهاى ذهنى است كه جز بيهوده تلف كردن انرژيهاى مغزى و فانى ساختن زندگى در خيالات و تداعى معانيهاى بى نتيجه، ثمرى نخواهد بخشيد. آنچه كه بايد انجام داد انديشه ى مفيد است و انديشه ى مفيد عبارتست از آن فعاليت مثبت ذهنى كه متفكر را براى كشف واقعيات نائل مى سازد، بنابراين، انديشه بهترين وسيله براى بهترين هدفها است كه وصول به واقعياتست، و خود به تنهائى هدف نيست، چنانكه خود شناخت واقعيات نمى تواند هدف نهائى از علم و معرفت بوده باشد، بلكه واقعيات پس از شناخته شدن، بايد مورد استفاده ى انسانى قرار بگيرد. ممكن است اين مسئله مطرح شود كه اين بيانات موجب سلب آزادى انديشه از انسانها خواهد گشت و اين كار قطعا به زيان بشريت منتهى مى گردد. پاسخ اين اعتراض بسيار روشن است، زيرا اين بيانات از هدر رفتن حيات آدمى و انرژيهاى مغزى او درباره ى قضاياى داراى محتويات فاسد و يا قضاياى بى نتيجه جلوگيرى مى نمايد نه از آزادى معقول انديشه، زيرا انديشه يكى از عاليترين فعاليتهاى مغز انسانى است كه بايد در تنظيم حيات معقول بشريت به كار بيفتد. پس چنانكه نظريه ى هنر براى حيات معقول انسانها ارزش قائل شدن به حيات معقول انسانها است نه سانسور هنر، همچنين انديشه براى حيات معقول انسانها، براى ارائه ارزش حيات معقول انسانهاست، نه سانسور انديشه. چنانكه تحقيق و كاوش جدى براى تشخيص صلاحيت مواد نوعى قرص براى معالجه سردرد، بيان كننده ى ارزش جان آدمى است، نه سانسور شيمى و داروسازى و پزشكى. آنچه كه در موضوع آزادى انديشه به نظر مى رسد منطقى ترين راه حل مشكل آزادى انديشه در ارتباط با حيات معقول انسانى چنين است:

1- انديشه هائى كه مربوط به تحقيق و كشف و تنظيم موضوعات عالم طبيعت و ابعاد طبيعى انسان است كه علوم تحققى آنها را به عهده گرفته است، بدون هيچ قيد و شرطى آزاد است مگر در آن موارد كه نتايج آنها به ضرر بشريت تمام شود.

2- انديشه هائى كه پيرامون هويت انسانى معنى دار و بايستگيها و شايستگيهاى او صورت مى گيرد و همچنين انديشه هائى كه پيرامون مسائل مربوط به كل هستى انجام مى گيرد و در تعيين ارزش و موقعيت انسانى تاثير مى نمايد. در اين قسم انديشه ها، بدانجهت كه موضوعات و قضاياى مورد انديشه عينيت محسوس ندارند و ذوقها و آرمانهاى پذيرفته شده و شرائط محيطى و فرهنگى و ديگر انگيزه هاى شخصى و اجتماعى، در طرز انديشه و انتخاب اصول موضوعه و حتى بديهى يا نظرى تلقى كردن اصول، دخالت و تصرف دارند، لذا حتما بايد براى حفظ مغزها
و روانهاى افراد جامعه از اختلال و اضطراب و اجتناب از غوطه ور شدن در خيالات، قانونى براى انديشه وجود داشته باشد كه از محذورات فوق جلوگيرى نمايد. اين قانون عبارتست از هدف قرار دادن كشف و شناخت حيات معقول انسانها در جهانى معقول و هدفدار. فقط با مراعات اين قانون است كه يك انسان متفكر، نمى تواند هويت انسان معنى دار در جهان معنى دار را مهره هاى شطرنج مغز خود تلقى كند و يا موجوديت و ارزش شخصيت ابراهيم خليل و موسى بن عمران و عيسى بن مريم و محمد بن عبدالله و على بن ابيطالب عليهم السلام را با موجوديت و ارزش فراعنه ى شهوتران و خودپرست و طواغيت ضدانسان يكى بشمارد، و يا فطرت پاك و غريزه ى مقدس كمال جوئى انسان را با يك غريزه ى حيوانى تفسير و توجيه نمايد. ما هيچ چاره اى جز پذيرفتن اين قانون نداريم كه چنانكه جهان با شناسائى جهان فرق دارد همچنين هيچ راهى براى پيمودن راه معرفت نداريم مگر اينكه بايد بپذيريم كه واقعيت با انديشه متفاوت است و واقعيت قانون دارد و بايد هر انديشه اى درصدد شناختن و شناساندن آن قانون باشد و با اصطلاح خوشايند آزادى انديشه خود و ديگران را نفريبد، و بايد اين اصل را هم قبول كنيم كه كسى كه به جهت علاقه به لذت آزادى انديشه ى بى ثمر و بى نتيجه دست از تكاپو و تلاش قانونى انديشه ى با نتيجه و مثمر بردارد، در حقيقت يا فلسفه و حكمت انديشه را نفهميده است و يا ضرورت وصول به واقعيت را.

/ 339