آباد ساختن شهرهاى مصر - حکمت اصول سیاسی اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکمت اصول سیاسی اسلام - نسخه متنی

محمد تقی جعفری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آباد ساختن شهرهاى مصر

چهارمين جزء هدف فرمان مبارك و اجراى آن است. شايد بعضى از مطالعه كنندگان اين فرمان چنين گمان كنند كه مقصود اميرالمومنين عليه السلام از آباد ساختن شهرها، همان مفهوم باشد كه امروزه متداول است، وقتى كه امروز گفته مى شود: شهرهاى فلان كشور آباد است، اين مفهوم تبادر به ذهن مى كند كه آن شهرها داراى قصرهاى آسمانخراش است و در آن شهرها مجسمه ها و پاركها و انواعى از تاسيسات مربوط به حركات سريع و روشنايى و نمايشهاى ساختمانهاى شدادى، ارم ذات العماد التى لم يخلق مثلها فى البلاد ارم داراى ستونهائى كه مانند آنها در شهرها به وجود نيامده است، با اينحال مى دانيم كه امروزه در درون اين ساختمانها چه كسانى زندگى مى كنند و خود آن ساختمانهاى سر به فلك كشيده با آن نقشه ها و تزيينات از كدامين ثروتها و پولهاى مستمندان و فقراى جوامع دنيا به وجود آمده است. همه مى دانيم كه مردمى كه در آن شهرهاى بسيار آباد به اصطلاح معماران و هنرمندان آرشتكت زندگى مى كنند، چگونه با زندگى بى هدف دست به گريبانند، و چگونه با زندگى استوار بر بنياد فقر و جهل ديگران، تخدير شده اند. ناهشيارى به وسيله ى انواعى عوامل مخدر محسوس و عوامل ناملموس و نامشخص به نام هنرهاى مبتذل و تلمبه زدن به فواره ى بسيار نيرومند غريزه ى جنسى كه ارتفاع جهش آبش به ارتفاع آب خود زندگى است!! سطوح روانى مردم را چنان فرا گرفته است كه به جاى اينكه خودشان در مسير زندگى راه بروند، آنان را مى برند! و به جاى اينكه خود بايستند، متوقفشان مى سازند! و بخندند آنان را مى خندانند! و بينديشند، سمت انديشه و تفكر آنان را تعيين مى نمايند!!

اين شهرهاى آباد با ساكنين خراب در توى آنها تمدن امروزى است كه هنوز كسانى پيدا مى شوند كه آن را به عنوان تمدن تصديق مى كنند!! آيا شهركى كه با چند ساختمان در مصالح طبيعى مناسب، انسانهائى را در توى خود مى پروراند كه به يكديگر محبت مى ورزند، از صدق و صفا برخوردارند، عواطف و احساسات انسانى ناب طعم حيات را به ذائقه ى آن انسانها آشنا مى سازد، در شاديها و غمها شريك همند، آباد است، يا آن كشور پر از ساختمانها و كاخهاى سر به فلك كشيده اى كه هر انسانى در ميان آنها بيگانه از ديگر انسانها، و بيگانه از خويشتن زندگى مى كنند؟! گمان نمى رود پاسخ اين سئوال ساده براى احدى پوشيده باشد، چنانكه سئوال از اينكه آيا حيات حقيقى بهتر است يا كاريكاتورى از ظواهر حيات؟ بسيار آسان است. حال برگرديم جزء سوم هدف فرمان مبارك را كه اصلاح اهل جامعه است، در نظر بگيريم، اميرالمومنين عليه السلام اصلاح مردم جامعه را به عنوان جزء سوم از هدف، يا يكى از هدفهاى چهارگانه ى فرمان پس از تنظيم اقتصاد و امنيت جامعه فرموده اند. مى توان گفت: آن بزرگوار پس از دستور به ضرورت آماده ساختن مردم جامعه براى زندگى
اجتماعى با تنظيم مسائل اقتصادى و امنيت جامعه، ضرورت اصلاح مردم را گوشزد فرموده اند، و پس از اصلاح مردم، آبادى شهرها را مورد دستور قرار داده اند. يعنى نخست ساكنان شهرها را اصلاح كنيد، يا به اصلاح ساكنان شهرها كه انسانها هستند بيش از آبادى معمولى شهرها اهميت بدهيد.

البته اين به آن معنى نيست كه براى مردم، منازل و اماكن عمومى خوب نسازيد، بلكه معنايش اينست كه ساختمانهاى شهرها وسيله ى خوبى براى حيات طبيعى و معنوى انسانها باشد، نه اينكه همه ى انديشه ها و بودجه ها و ديگر نيروها صرف زرق و برق و تجملات كاخها باشد، در حاليكه ديگر انسانها از داشتن كوخى براى حداقل زندگى محروم باشند، قطعى است كه در اين صورت ساكنان آن كاخهاى پرزرق و برق موجوداتى ويرانند كه در آن مساكن با لذائذ ناشى از ناهشيارى، مشغول زندگى مصنوعى مى باشند.

دو مبناى عمده مواد منشورها

دو مبناى عمده ى مواد منشورها كه انسان را به طور عام منظور نموده اند در گذرگاه قرون و اعصار مواد و منشورهائى كه انسان به طور عموم را مورد توجه قرار بدهد، كم و بيش مطرح شده است، مى توان تصور نمود كه اين مواد و منشورها در توصيه يا دستور به مراعات حيثيت و كرامت و آزادى انسانى به طور كلى به يكى از دو مبنا و گاهى به هر دو مبنا و گاهى به هر دو مبنا كه متذكر مى شويم تكيه نموده اند:

مبناى يكم- اصالت خود انسان در حيثيت و كرامت و آزادى و ارزش و شايستگى او به مراعات حق و عدالت درباره ى خود و ديگر انسانها.

مبناى دوم- اصالت انسان بدان جهت كه وابسته به خدا است و با حكمت و مشيت بالغه ى آن ذات اقدس لباس هستى پوشيده است و خداوند سبحان مراعات حقوق حيات و كرامت و آزادى معقول انسان را در مسير حيات معقول و حتى در حيات طبيعى معمولى غيرمزاحم، مورد دستور اكيد قرار داده است. مقدارى از منشورها مانند اعلاميه ى جهانى حقوق بشر كه پس از جنگ جهانى دوم تنظيم شده است، اصالت انسان را به خود او مستند دانسته و تعداد سى ماده درباره ى اين حقوق تنظيم نموده است، مقدارى ديگر از مواد و منشورها كه در مكتبهاى دينى درباره ى حقوق انسان به طور عموم آمده است مانند حقوق انسانها در فقه اسلامى، اصالت انسان را به هر دو موضوع مستند مى دارد:

موضوع يكم- انسان از آن جهت كه انسان است مادامى كه مخل حقوق حيات و كرامت و آزادى معقول انسانهاى ديگر نباشد، ذاتا داراى حق حيات و حق كرامت و حق
آزادى معقول است،موضوع دوم- انسان از آن جهت كه وابسته به خدا است و با حكمت و مشيت بالغه ى آن ذات اقدس لباس هستى پوشيده است شايسته ى دارا بودن به حقوق سه گانه ى مزبور است. در فرمانى كه اميرالمومنين عليه السلام به مالك اشتر مقرر فرموده است، انسان با نظر به هر دو موضوع داراى حقوق سه گانه شناخته شده است، اين مطلب را در مباحث آينده با شرحى مبسوط مطرح خواهيم كرد انشاء الله.

/ 339