تحليل سخنان اميرالمومنين درباره قوانين و اصول مربوط به تعهد - حکمت اصول سیاسی اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکمت اصول سیاسی اسلام - نسخه متنی

محمد تقی جعفری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تحليل سخنان اميرالمومنين درباره قوانين و اصول مربوط به تعهد

پديده همزيستى با جوامع بشر اعم از اينكه آنها جوامع اسلامى باشند يا نه، يك پديده ضرورى است

اين پديده ى همزيستى كه از چند نفر محدود از مسلمانان گرفته تا همه ى جوامع بشرى مركب از نژادها و اقوام و ملل و داراى مديران گوناگون را شامل مى شود، اساسى ترين عامل تعهدها است كه همه ى افراد بشر به آنها نياز دارند، بنابراين،نياز بسيار بااهميت به همزيستى است كه موجب مى شود انسانها به وسيله ى تعهدها با يكديگر انواعى از ارتباط را برقرار نمايند. اميرالمومنين عليه السلام به جهت بداهت اصل تعهد و جريان آن در ميان همه ى اقوام و ملل سخنان مشروحى درباره ى اثبات آن نفرموده است، مگر در چند جمله كه از جمله ى ليس من فرائض الله... شروع مى شود، "مراجعه فرمائيد به آغاز قسمت سيزدهم- ترجمه جملات مربوط به مباحث تعهد" مباحث زير را از مجلد نهم با اضافات ضرورى در اينجا آورديم، زيرا ممكن است كسى كه اين كتاب را مطالعه مى كند به مجلد نهم از ترجمه و تفسير دسترسى نداشته باشد، به همين جهت است كه به ارجاع به مجلد مزبور كفايت نكرديم.

محتويات اين عبارات عالى ترين مسائل را درباره ى تعهد در دو تعين دوم و سوم مطرح نموده است، در اين مسائل بايد كاملا دقت كنيم:

1- آغاز اين عبارات تعهد با دشمن را مطرح نموده است، اين طرح خود دليل اهميت حياتى تعهدى است كه در ميان مردم بسته مى شود كه اگر طرف تعهد فرد يا جامعه ى اسلامى با دشمن هم بوده باشد، بايد بااهميت حياتى تلقى شده و ايفاى آن تعهد را ضرورى بداند.

2- تعبير او البسته منك ذمه يا ضمانتى از خود براى او پوشانيدى فوق العاده
جالب است، زيرا معنايش اينست كه هنگامى كه انسان چيزى را به ذمه مى گيرد و ضمانتى را مى پذيرد، در حقيقت ذمه ى خود را بر او پوشانيده است و طرف اين ذمه و ضمانت را همواره به همراه دارد، مانند اينكه جزئى از موجوديت ضامن به او چسبيده است، تا به آن ذمه و ضمانت وفا كند، البته با نظر به فحواى كلام، معلوم مى شود كه منظور از ضمانت مزبور، لزوم قبول پناهندگى و تضمين حيات شخص پناهنده و ديگر امور حياتى او است.

3- تعهدى كه بسته مى شود بايد با وفاء به آن احاطه شود و گمان نرود كه تعهدى كه صورت گرفته است گفتارى بوده است كه به وجود آمده و از بين رفته است، بلكه به مجرد اينكه تعهدى به وجود آمد بايد تصميم جدى بر وفاء به همه ى اجزاء آن تعهد احاطه نمايد.

4- شخصيت تعهدكننده مانند سپر نگهدارنده ى موضوع تعهد است، در حقيقت مانند اينست كه شخصيت تعهدكننده در گرو تعهدى است كه به وجود آورده است، بنابراين، خيانت به تعهد، خيانت به شخصيت محسوب مى شود و ايفاى آن احترام به شخصيت مى باشد، و مى توان گفت: يكى از مواردى كه آدمى در مقابل خويشتن شكست مى خورد، مورد نقض تعهد و يا وارد كردن خلل به آن است.

5- هيچيك از واجبات و تكاليفى كه خداوند سبحان بر بندگانش مقرر فرموده است، مانند تعهد مورد اتفاق و التزام مردم نيست، وفاء به عهد در ميان همه ى جوامع و ملل ضرورى و باعظمت تلقى شده است، زيرا خداوند متعال فلسفه ى اين تكليف را با نشان دادن عواقب وخيم تخلف از آن را، براى همگان كاملا آشكار فرموده است.

به عبارت ديگر اگر ايفاى تعهدها ضرورى تلقى نشود، زندگى اجتماعى قطعا از هم گسيخته و مختل خواهد گشت، اين فلسفه ى روشن و آشكار، ضرورت وفاء به تعهدها را در تعين دوم كه نظم حيات اجتماعى انسانها است، بيان مى دارد، لذا هيچگونه ارزش و فضيلتى در اين وفاء به تعهدها وجود ندارد، زيرا وقتى كه عامل وفا به تعهد جبر زندگى اجتماعى باشد، در حقيقت عمل به پيمان ضرورتى است كه صيانت ذات و خودخواهى براى امكان پذير ساختن زندگى در جامعه ايجاب نموده است، و وفاء به تعهد از ديدگاه جبر اجتماعى است كه اجازه مى دهد اقوياى از خدا و از انسان بيخبر به هيچ تعهدى وفا و پاى بندى نداشته باشند بلكه در مواردى كه نفعشان ايجاب مى كند، و مى توان گفت علت نقض تعهدى كه اين قدرتمندان با كمال سهولت انجام مى دهند، همان منتفى شدن هويت اصلى حيات آنان و محلول شدن آن در وسائل حيات است كه جالبترين آنها قدرت است، وقتى كه هويت اصلى حيات از بين رفت، شخصيتى وجود ندارد كه براى حفظ احترام و كرامت آن، وفاء به عهد را ضرورى تلقى نمايد.



/ 339