دلائل اثبات عدم تقليد فلسفه هاى سياسى از طرز تفكرات يونانى - حکمت اصول سیاسی اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکمت اصول سیاسی اسلام - نسخه متنی

محمد تقی جعفری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دلائل اثبات عدم تقليد فلسفه هاى سياسى از طرز تفكرات يونانى

چند دليل ديگر براى اثبات اينكه همه ى فلسفه هاى سياسى در تاريخ بشرى تقليدى از طرز تفكرات يونانى نيست:

1- خدمات بسيار عميق و موثرى كه پيامبران عموما و پيامبران عبرى به آزادى نموده اند، در پيشبرد تمدن بشرى فوق توصيف است. [ ماجراهاى انديشه ها، آلفرد نورث وايتهد، ماخذ مزبور. ]

يكى از نارواترين كارى كه مولفان و متفكران حرفه اى در علوم انسانى انجام مى دهند، همين است كه گويى اين كره ى خاكى با آن همه جوامع و تمدنهايش، هيچ انسانى به نام پيامبر بخود نديده است!! واقعا جاى شگفتى است كه انسان كتب تاريخ نوشته شده دورانهاى معاصر را باز مى كند، مى بيند كتابها و مقالات بى شمارى در تفكرات سياسى ماكياولى و توماس هابس و سزار بورژيا و غيرذالك نوشته شده، ولى هيچ تحقيق رضايت بخشى از ابراهيم و موسى و عيسى و محمد صلوات الله عليهم اجمعين از سردمداران تمدن "به اصطلاح" در دست نيست. [ البته نمى خواهيم بگوئيم همه ى كتابها و مقالات تنها پيرامون تفكرات امثال اشخاص مزبور نوشته شده است، زيرا همانگونه كه مشاهده مى كنيم از مكتبهاى سياسى و سياستمداران انسان صفت مباحث بسيار فراوانى به ميان آمده است، بلكه سئوال ما درباره ى علت سكوت درباره ى فعاليتهاى پيامبران الهى است كه غالبا معلول حساسيت به عوامل گرايش انسان ها به عالم ماوراى طبيعت، به نام دين است! ]

2- پيش از درخشندگى يونان و بعد از آن، تمدنهائى در روى زمين بروز كرده و به اعتلا رسيده و رو به زوال رفته اند، آيا امكان دارد "همانگونه كه اشاره كرديم" تمدنى به وجود بيايد و فاقد نظام "سيستم منطقى" سياسى باشد؟! از طرف ديگر:

3- محدوديتهاى آزادى در يونان را در همين ماخذ "تاريخ فلسفه ى سياسى ج 1 ص 49" چنين مى خوانيم: ژنرالها چون حق تجديد انتخاب شدن داشتند، لذا از رسيدگى به حساب و عمليات ايشان صرفنظر مى شد و از بازخواست فرار مى كردند، لذا آنان عناصر قوى و متنفذ و مستقل ترين مصادر امور آتن بودند.

4- سم خوردن مظلومانه سقراط و اعدام وى مى تواند غيرانسانى بودن نظام سياسى و حقوقى يونان آن دوران را بازگو كند، زيرا سقراط را يك نفر با غرض و انگيزه ى شخصى نكشته
است، بلكه همانطور كه اشاره كرديم، محكوم كننده ى او به تقبل، مقامات قضائى يونان است كه از اجزاء تشكيل دهنده ى يك نظام سياسى و حقوقى آتن بوده است.

5- طبقات اجتماعى سه گانه در يونان

اول- طبقه غلامان كه در قشر تحتانى جامعه قرار گرفته بودند، غلامى در آن زمان در دنيا رواج بوده، يك ثلث جمعيت شهر آتن را غلامان تشكيل مى دادند، غلامان از لحاظ مرتبه ى اقتصادى در حكم مزدبگيران و كارگران امروز بوده اند، با اين فرق كه فاقد حقوقى سياسى بودند.

دوم- طبقه ى خارجيان- با داشتن اختيارات مانند غلامان از شركت در امور سياسى شهر ممنوع بودند.

سوم- طبقه اتباع- حق داشتند كه در تمامى شئون حيات سياسى جامعه شريك و دخيل باشند آيا مى توان با اين تبعيض در طبقات ادعا كرد كه يونان باستان، انسان را با همه ى ابعادش شناخته و ارزش و سعادت و حق حيات و حق كرامت و حق آزادى او را در تفكرات سياسى و حقوقى خود تصفيه و بر زندگانى مردم جامعه خود تطبيق نموده است؟!

6- مولف محترم در جاى ديگر همين نقيصه را متذكر شده و مى نويسد: معهذا بايد دانست كه تاكنون هيچ جامعه اى در تاريخ، موفق به نيل ايده آلهائى كه در دماغ مردم آن جامعه وجود داشته است نگرديده و نزديك شدن به ايده آلها در جامعه هاى مختلف نسبى بوده است و هست.

چنانچه جامعه آتن نيز به نيل تمام ايده آلها موفق نگرديده و دليل اين مسئله ظهور كتاب جمهورى افلاطون است، وى در اين كتاب دموكراسى آتن را تحليل كرده، معايب و نقائص آن را شرح مى دهد و شكست آتن را نتيجه معايب مزبور مى داند، وى معاصر با جنگهاى پلوپونزى بوده كه منجر به شكست دموكراسى و خاتمه ى دموكراسى آتن گرديده، و لذا نسبت بر رژيم دموكراسى آتن شك پيدا كرده برخلاف پريكلس كه قويا بدان ايمان داشته است. "ماخذ مزبور ج 1 ص 59" از اينجا به خوبى معلوم مى شود كه حقائق ايده آل مطروحه در تفكرات يونانيان بيشتر مفهوم اوتوپيائى داشته است كه فقط در ذهن طلوع و غروب مى نمايد.

7- مهمترين مطلبى كه در انتقاد از يونان گرائى جالب توجه است، مسئله ضرورى تلقى كردن بردگى در يك جامعه بشرى است كه دو ستون بزرگ تمدن بعدى اروپا "افلاطون و ارسطو" آن را با كمال صراحت تثبيت كرده اند، اگر در يونان آن دوران، موجوديت انسان با همه ى ابعادش واقعا شناخته شده بود، چگونه ممكن بود پديده ى بردگى با آن گسترش در همه ى مسائل
سياسى، حقوقى اقتصادى، اخلاقى، دينى و فرهنگى به طور عام نفوذ نمايد؟! اين اعتراض با توجه به قانون ارتباط سطح فرهنگ و دانش عمومى مردم يك جامعه با طرز تفكرات و اعمال سياسى آن مردم، كاملا روشن ميگردد، "رژيم سياسى، تاليف آقاى دكتر حشمت الله عاملى ج 3 ص 6".

/ 339