خدا بود و دیگر هیچ نبود

مصطفی چمران

نسخه متنی -صفحه : 53/ 6
نمايش فراداده

18 اكتبر 1960

اى غم، سلام آتشين من به تو، درود قلبى من به تو، جان من فداى تو.

تو اى غم بيا و هم دم هميشگى من باش. بيا كه مصاحبت تو براى من كافى است. بيا كه مى سوزم، بيا كه بغض حلقومم را مى فشرد، بيا كه اشك تقديمت كنم، بيا كه قلب خود را در پايت مى افكنم.

اى غم، بيا كه دلم گرفته، روحم پژمرده، قلبم شكسته و كاسه صبرم لبريز شده، بيا و گره هاى مرا بگشا، بيا و از جهان آزادم كن، بيا كه به وجودت سخت محتاجم.

اى غم، در دوران زندگى ام بيش تر از هر كس مصاحبم بوده اى، بيش تر از هر كس با تو سخن گفته ام و تو بيش از هر كس به من پاسخ مثبت داده اى. اكنون بيا كه مى خواهم تو را براى هميشه بر قلب خود بفشرم و در آغوشت فرو روم، بيا كه دوستى بهتر از تو سراغ ندارم، بيا كه تو مرا مى خواهى و من تو را مى طلبم، بيا كه كشتى مواج تو در درياى دل من جا دارد، بيا كه دل من همچون آسمان به ابديت و بى نهايت اتصال دارد و تو مى توانى به آزادى در آن پرواز كنى.

12 مى 1961

خدايا خسته و وامانده ام، ديگر رمقى ندارم، صبر و حوصله ام پايان يافته، زندگى در نظرم سخت و ملالت بار است؛ مى خواهم از همه فرار كنم، مى خواهم به كُنج عزلت بگريزم. آه دلم گرفته، در زير بار فشار خرد شده ام.

خدايا به سوى تو مى آيم و از تو كمك مى خواهم، جز تو دادرسى و پناه گاهى ندارم، بگذار فقط تو بدانى، فقط تو از ضمير من آگاه باشى. اشك ديدگان خود را به تو تسليم مى كنم.

خدايا كمكم كن، ماه هاست كه كم تر به سوى تو آمده ام، بيش تر اوقاتم صرف ديگران شده.

خدايا عفوم كن. از علم و دانش، كار و كوشش، از دنيا و مافيها، از همه دوستان، از معلم و مدرسه، از زمين و آسمان خسته و سير شده ام.

خدايا خوش دارم مدتى در گوشه خلوتى فقط با تو بگذرانم. فقط اشك بريزم، فقط ناله كنم و فشارها و عقده هاى درونى ام را خالى كنم.

اى غم، اى دوست قديمى من، سلام بر تو، بيا كه دلم به خاطرت مى تپد.

اى خداى بزرگ، معنى زندگى را نمى فهمم. چيزهايى كه براى ديگران لذت بخش است، مرا خسته مى كند. اصلاً دلم از همه چيز سير شده است، حتى از خوشى و لذت متنفرم. چيزهايى كه ديگران به دنبال آن مى دوند، من از آن مى گريزم، فقط يك فرشته آسمانى است كه هميشه بر قلب و جان من سايه مى افكند. هيچ گاه مرا خسته نمى كند. فقط يك دوست قديمى است كه از اول عمر با او آشنا شده ام و هنوز از مجالست )با( او لذت مى برم.

فقط يك شربت شيرين، يك نورفروزنده و يك نغمه دلنواز وجود دارد كه براى هميشه مفرّح است و آن دوست قديمى من غم است.