خرد نامه

الیاس بن یوسف نظامی گنجوی

نسخه متنی -صفحه : 207/ 21
نمايش فراداده

خطاب زمين بوس

  • زهى آفتابى كه از دور دست چراغ ارچه باشد هم از جنس نور نه آن شد كله دارى پادشاه كله دارى آن شد كه بر هر سرى دماغى كه آن در سر آرد غرور چو عالى بود رايت و راى شاه توئى رايت از نصرت آراسته كيان گر گذشتند ازين بزمگاه تو امروز بر خلق فرماندهى كله دار عالم توئى در جهان ز كاوس و كيخسرو و كيقباد چو در داد بيشى و پيشيت هست برآيى برين هفت پيروزه كاخ ز كاس نظامى يكى طاس مى ستامى بدان طاس طوسى نواز دو وار شمار از دوكان كهن به وامى كه ناداده باشد نخست من آن گفته ام كه آنچنان كس نگفت به گفتن مرا عقل توفيق داد چو توفيق ما هر دو همره شود چو توفيق ما هر دو همره شود
  • به نور تو بينيم در هر چه هست جز او را به او ديد نتوان ز دور كه دارد به گنجينه در صد كلاه نهد هر زمان از كلاه افسرى ز سرها تو كردى به شمشير دور همش بزم فرخ بود هم سپاه تردد ز راى تو برخاسته به سرسبزى آنك تو دارى كلاه به نفس خود از آفرينش بهى كه از توست بر سر كلاه مهان توئى بيشداداى به از پيشداد سزد گر شوى بر كيان پيش دست كنى پرده ى تنگ هستى فراخ خورى هم به آيين كاوس كى حق شاهنامه ز محمود باز تو را در سخا و مرا در سخن حق وار از وار آيد درست تو آن كن كه آن نيز نتوان نهفت به خواندن تو را نيز توفيق باد سخن را يكى پايه در ده شود سخن را يكى پايه در ده شود