خرد نامه

الیاس بن یوسف نظامی گنجوی

نسخه متنی -صفحه : 207/ 5
نمايش فراداده

نيايش به درگاه باريتعالي

  • خدايا توئى بنده را دستگير توئى خالق بوده و بودنى به بخشايش خويش ياريم ده تو را خواهم از هر مرادى كه هست دلى را كه از خود نكردى گمش چو تو هستى از چرخ و انجم چه باك جهانى چنين خوب و خرم سرشت از اين خوبتر بود نباشد دگر در آن روضه خوب كن جاى ما نه من چاره خويش دانم نه كس طلبكار تو هر كسى بر اميد بدان تا زباغ تو يابد برى نبينم من آن زهره در خويشتن كنم حاجت از هر كسى جستجوى تو مستغنى از هر چه در راه توست سروش مرا ديو مردم مكن چو بر آشنائى گشادى درم به چشم من از خود فروغى رسان چو پروانه شب چراغ توام مبين گرچه خردم من زيردست مبين گرچه خردم من زيردست
  • بود بنده را از خدا ناگزير ببخشاى بر خاك بخشودنى ز غوغاى خود رستگاريم ده كه آيد به تو هر مرادى به دست نه از چرخ ترسد نه از انجمش چو هست آسمان بر زمين ريز خاك حوالت چرا شد بقا بر بهشت چو آن خوبتر گفتى آن خوبتر ببر نقش ناخوبى از راى ما تو دانى چنان كن كه دانى و بس يكى در سياه و يكى در سپيد تضرع كنان هر كسى بر درى كه گويم تو را اين و آن ده به من چويابم تو بخشنده باشى نه اوى نياز همه سوى درگاه توست سر رشته از راه خود گم مكن مكن خاك بيگانگى برسرم كه يابم فراغى ز چشم كسان چنان دان كه مرغى ز باغ توام بزرگم كن آخر بزرگيت هست بزرگم كن آخر بزرگيت هست