خدمتكار. كسى كه شغلى در دستگاهى دارد. مستخدم ادارى. ج: كارمندان.
در عهدنامه اميرالمؤمنين (ع) به مالك اشتر آمده كه اى مالك در امر كارگزاران و كارمندانت نيك نظر كن و تا آنها را نيازموده اى به كار مگمار، مبادا كسى را بدين جهت كه وى مورد علاقه تو است يا بدين منظور كه مى خواهى كمكى به او كرده باشى و كارى به دستش بدهى بر سر كار نهى كه كارمند را به اين دو هدف بر سر كار نهادن سراپا جور و ستم و خيانت (به ملت) است.
و آنان را از ميان آزموده شدگان و حيامندن كه از خانواده هاى شايسته و پيش گام در اسلام برخاسته باشند بگزين كه اين گروه داراى خلق و خوئى بزرگ منشانه تر و آبروئى سالمتر و طمعهائى كمتر و انديشه در عواقب كارها رساترند، وآنگهى حقوق و هزينه زندگى را به قدر كافى در اختيارشان نه كه اين كار، آنان را به اصلاح (و ساختن) خودشان توانا مى نمايد و از اختلاس اموالى كه به دستشان مى آيد بى نياز مى سازد، و اين (رفاه) سبب مى شود كه اگر امر ترا مخالفت ورزند يا در امانتى كه به آنها سپرده اى خيانت نمايند محكوم تو باشند.
و ديگر اينكه كارهاشان را زير نظر دار و به اعمالشان وارسى كن و بازرسهاى راستگو و با وفا بر آنان بگمار زيرا خبرگيرى و بازرسى پنهانى تو به كارهاى آنها آنان را به رعايت امانت و مدارائى حسن سلوك با مردم وادار سازد.
دستيارانت را مراقب باش كه اگر يكى از آنها دست خود را به خيانتى باز نمود (و در اين مورد) گزارشهاى بازرسانت گرد آمد به همين گزارشها اكتفا كن و به كردار نابكارش او را به كيفر بدنى كيفر كن و او را به خاك مذلت نشان و داغ خيانت به چهره اش بنواز و ننگ بدنامى بر او نه.
امام كاظم (ع) به على بن يقطين فرمود: كفاره همكارى با سلطان جور، نيكى به برادرانست. (بحار: 10/247)
كاربان. قطار شتر و اسب و استر و جز آن. جمعيت زيادى از مسافران و سوداگران. (برهان و ناظم الاطباء)
به عربى ركب گويند. در سخنان منقول از اميرالمؤمنين على (ع) آمده: «اهل الدنيا كركب يُسار بهم و هم نيام»: مردم دنيا به كاروانى مى مانند كه آنها را مى برند و خود در خوابند. (نهج: حكمت 61)
سرائى كه كاروانها و مسافران در آن جاى گزينند و اتراق كنند. به عربى خان و رباط گويند. از پيغمبر اكرم (ص) روايت شده كه هر كس كنار راهى ساختمانى بنا كند كه راهگذران از آن بهره بردارى نمايند خداوند در قيامت او را با چهره اى نورافشان بر مركب نور مبعوث سازد و او را در كنار ابراهيم خليل جاى دهد. (بحار: 7/213)
كولبار. پشتواره. بسته كوچك از هيزم و علف و جز آن كه بر پشت بندند. عن مُعَتِّب، قال: كان ابوالحسن موسى (ع) فى حائط له يصرم، فنظرت الى غلام له قد اخذ كارةً من تمر فرمى بها وراء الحائط، فاتيته و اخذته و ذهبت به اليه، فقلت له: جعلت فداك، انّى وجد هذا وهذه الكارة. فقال للغلام: «فلان»! قال: لبيك. قال: «اتجوع»؟ قال: لا يا سيّدى. قال: «فتعرى»؟ قال: لا يا سيّدى. قال: «فلاىّ شىء اخذت هذه»؟ قال: اشتهيت ذلك. قال: «اذهب فهى لك». و قال: «خلّوا عنه»: معتّب گويد:روزى امام كاظم (ع) در يكى از باغهاى خود مشغول برنامه فراهم نمودن خرماهاى آن باغ بود، ديدم يكى از غلامان آن حضرت مقدار كوله بارى خرما را دزدانه به پشت ديوار باغ افكند، من آن خرماها را برداشته به نزد حضرت بردم و ماجرا را به عرض رسانيدم. حضرت، غلام را به نزد خويش خواند و به وى فرمود: مگر گرسنه بودى (كه اين مقدار خرما را جهت غذاى خود دزديدى)؟ گفت: نه اى آقايم. فرمود: از لحاظ پوشاك نيازى داشتى؟ گفت: نه اى سرورم. فرمود: پس چرا اين كار كردى؟! گفت: هوس كردم. فرمود: برو اين خرماها از آن تو باشد، و سپس فرمود: متعرضش مشويد. (بحار: 48/115)
ناپسند دارنده. ناخوشنود از چيزى يا از كارى. ج: كارهين. (لقد جئناكم بالحقّ و لكنّ اكثركم للحقّ كارهون): ما آئين حق را براى شما آورديم ولى بيشتر شما از گرفتن راه حق ناخوشنوديد. (زخرف: 78)
اميرالمؤمنين (ع): «ايم الله لانصفنَّ المظلوم من ظالمه ولاقودنّ الظالم بخزامته حتّى اورده منهل الحق و ان كان كارها»: به خدا سوگند، داد مظلوم را از ظالم مى ستانم و افسار ظالم را مى كشم تا وى را به آبخورگاه حق وارد سازم گرچه وى ناخوشنود باشد. (نهج: خطبه 136)
نيز از آن حضرت است: «اضيق ما يكون الحرج اقرب ما يكون الفرج، مع انّ الكارِهَ تزداد مصيبته، فانّ فوات الاجر مصيبة اخرى»: هر چه سختى و فشار بيشتر باشد گشايش نزديكتر خواهد بود، و بايد دانست كه آن كه از رويدادهاى زندگى ناخوشنود است مصيبتش افزون تر مى باشد، زيرا از دست رفتن اجر و ثواب بر اثر بى تابى، خود مصيبت ديگرى خواهد بود. (بحار: 71/74)
مسئله كلاميّه معروف. امام صادق (ع) فرمود: كارهاى بندگان آفريده خدا است به گونه آفرينش تقدير (كه انگيزه و زمينه و اختيار را خداوند به بنده داده) نه به گونه آفرينش تكوين (كه كار را مستقيماً خدا خود انجام دهد و بنده آلت باشد) و خداوند آفريننده هر چيز است.
اين چند فرد شعر از امام كاظم (ع) در اين باره آمده است:
لم تخل افعالنا اللاتى نذمّ بها
كارهاى ناشايستى كه از ما سر مى زند از سه حال بيرون نيست: يا منحصراً از خدا است كه در اين صورت نبايد ما بر آن سرزنش شويم، يا اين كه خدا در آن كار با ما شريك است پس همان گونه كه ما در آن امر مورد سرزنش قرار مى گيريم بايستى خدا نيز در آن سرزنش شريك باشد، و يا خداى را در آن كار دخالتى نبوده و آن مائيم كه به اختيار خويش مرتكب گناه مى شويم پس گناه از ما است پيامد آن نيز به ما مى رسد. (بحار: 10/222 ـ 248)
به «جبر» نيز رجوع شود.