اندیشه سیاسی مسکویه

محسن مهاجرنیا

نسخه متنی -صفحه : 169/ 110
نمايش فراداده

و هيچ‏گونه اجبارى ايجاد نمىكند و با اجتماع‏گريزى و انزواطلبى انسان منافاتى ندارد، بدين سبب وى بعد از اثبات مدنى بالطبع بودن بشر، آن‏ها را به دو گروه اجتماع‏گرا و اجتماع‏گريز تقسيم مىكند. اين تقسيم بيانگر آن است كه تن دادن به اجتماع با عقلانيت و ضرورت و قرارداد اجتماعى هم‏آهنگى و سازگارى دارد؛ يعنى در عين حالى كه طبع آدمى به اجتماع‏گرايى حكم دارد، عقلانيت انسان هم اجتماع را برمىگزيند و انسان‏ها با قرارداد اجتماعى چگونگى زندگى خود را تعيين مىكنند.

آن‏چه در فلسفه سياسى فيلسوفان مسلمان، از جمله مسكويه بايد روشن شود اين است كه بعد از اجتماع، نقش فرد در جامعه و سرنوشت سياسى خود چگونه است و فرد با حكومت چه نسبتى دارد؟ معمولاً نسبت فرد با حكومت در دو مقوله «مشاركت سياسي» و «مقبوليت اجتماعي» قابل طرح است. در فلسفه سياسى فيلسوفان مسلمان مشاركت عمدتاً در قالب اصطلاح «تعاون» به كار رفته است. گستره معنايى تعاون بسيار وسيع‏تر از مشاركت است، زيرا مشاركت در جامعه براى تعيين سرنوشت سياسى، حضور در تصميم‏گيرىها و انتخاب هيئت حاكمه صورت مىگيرد، در حالى كه تعاون علاوه بر اين موارد قوام جامعه را در پى دارد. اصل اجتماع بر شالوده «تعاون» ايجاد شده است و تمدن‏ها بر همين اساس سامان يافته‏اند: «بهذه المعاونة تتم المدنيّة و يصلح معاش الانسان؛ با تعاون، مدنيت كامل و معاش انسان تأمين مىگردد».1

موشكافى در ماهيت تعاون، نگارنده را به اين حقيقت رهنمون مىشود كه در جامعه مطلوب معلم ثالث همه افراد نقشى دارند و انزواطلبى و عزلت به شدت ذم مىشود و افراد حضور در اجتماع را «حق» خود مىدانند و اجتماع و نظام سياسى حاكم بر جامعه را مىشناسند و از آن انتظار اجراى عدالت داشته و با هيئت حاكمه بر مبناى محبت رابطه مستقيم دارند و براى رسيدن به غايات

1. همان، ص 35.