اندیشه سیاسی مسکویه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
حكومت بدان يارى مىرسانند و در عين حال هرگاه احساس كنند حاكمان به انحراف مىروند از اين موقعيت برخوردارند كه آنان را انتقاد كرده و براى اصلاح امور نصيحت نمايند.1 در مقابل، حاكمان نيز بر اين نقش اساسى مردم صحه مىگذارند و مىدانند كه اگر در برابر آنها پاسخگو نباشند مقبوليت خود را از دست خواهند داد: «و يَسْقُطُ مِنْ عَيْنِ رَعيته»2، زيرا در فلسفه سياسى معلم ثالث بين مقبوليت و پايگاه اجتماعى حكومت با مشاركت سياسى شهروندان رابطه تنگاتنگى وجود دارد، بهطورى كه هر قدر نظام سياسى اين مقبوليت را حفظ و افزايش داده و در بين مردم نفوذ كند به همان ميزان حضور مردم در صحنه سياسى بيشتر خواهد بود. در حقيقت، اعتبار حاكمان سياسى به توانايى و كارآيىشان در حل مشكلات و برآوردن خواست مردم جامعه بستگى دارد. اگر آنها در برآوردن خواستهاى شهروندان ناتوان باشند حمايت مردم از آنها كم و يا سلب مىشود و در نتيجه، مقبوليتشان از بين رفته و حكومت مشروع و مقبول به «حكومت غلبه» تبديل مىشود، زيرا حاكمان براى ادامه حكومت خويش بر زور و غلبه متكى خواهند شد و مردمى كه حكومت را قبول نداشته باشند هيچگونه همكارى با آن نخواهند كرد؛ در نتيجه، دو عنصر اساسى «مقبوليت» و «تعاون» در نظام سياسى مسكويه با مشكل مواجه مىشود. او در طراحى سيستم مشاركتى خود ابتدا به ترسيم نوع رابطه حاكمان و محكومان مىپردازد و براساس مايههاى اخلاقى «الگوى رفتاري»اى را با عنوان «رابطه ابوّت و بنوّت» در قالب دو نوع «حكومت ملكي» و «حكومت ولايي» تبيين مىكند. ايشان در نوع اوّل مىگويد:و يجب اَنْ تكون نِسْبَةُ الْمُلكِ اِلى رعيتِهِ نسبة اَبَوَيّة و نِسْبَةُ رَعَيَّتِهِ إلَيْهِ نِسْبَة بَنويّة و نِسْبَةُ الرَّعية بعضهم الى بعض نِسْبَة اَخَويَّة حتّى تكونَ