4 ـ ضرورت اجتناب از ظلم و بهرهكشي
اعتقاد به طبيعى بودن حيات اجتماعى انسانها و كاستىهاى فردى بشر در تأمين ضرورتهاى زندگى و تحصيل كمالات معنوى، براى معلم ثالث اين نتيجه را در بر دارد كه انسانها براى بقاى حيات خويش چارهاى جز ستم و بهرهكشى از توان ديگران ندارند. كسانى كه انزواطلبى و گوشهگيرى را پيشه خود ساختهاند براى زنده ماندن ناچارند تا به ديگران ستم كنند، زيرا خود به تأمين مايحتاج ضرورى قادر نيستند و از توان ديگران بهره مىگيرند و هيچگونه بهرهاى به ديگران نمىرسانند و اين، ظلم و تجاوز است: «يطلب معاونتهم ثم لايعاونهم فهذا ظلم و عدوان».1 انسانها براى اجتناب از اين نوع ستم، به حيات اجتماعى روى آوردهاند تا در سايه منافع مشترك، زندگى خود را تأمين كنند.مسكويه بر مبناى ثنويت فكرى، عدالت را در مقابل ظلم قرار مىدهد و راه برونرفتِ از ظلم ناشى از اجتماع گريزى را در عمل به عدالت مىداند، زيرا به مقتضاى عدالت بايد هر نوع بهرهگيرى از توان ديگران به صورت تعاملى و داد و ستد باشد؛ لذا، ايشان براى جلوگيرى از ظلم و بهرهكشى ظالمانه از ديگران تصريح مىكند كه بايد همه انسانها متعهد بشوند تا براساس شرايط عدالت با يكديگر همكارى كرده و از حقوق اجتماعى بهرهمند بشوند: «فَمِنَ الْواجِبِ عَلى كُلِّ اَحَدٍ اَنْ يَبْذُلَ مَعُونَتَهُ عَلى شَريطَةِ الْعَدْلِ». اگر كسى نقش همكارى و مشاركت بيشترى در اجتماع داشت انتظار حقوق زيادترى داشته باشد و آن كس كه از توان خويش براى اعتلاى حيات جمعى كمتر استفاده مىكند بالطبع انتظار كمترى داشته باشد و آنچه متعلق به حقوق ديگران است و از آن او نيست، طلب نكند: «فلا يطلب ما ليس له».21. الفوز الاصغر، ص 64.2. همان، ص 64 و 65 ؛ الهوامل و الشوامل، ص 6.