در فلسفه سياسى مسكويه، شهرياران و شهروندان در چارچوب احكام و قوانين، حق حكومت و نصيحت دارند و هيچكدام فراتر از حكم الهى از حق برخوردار نيستند و انتظارات آنها در همين محدوده است. حكومت نمىتواند فرد را به كارى برخلاف دستورات شرع ملزم كند و فرد هم نمىتواند انتظارى خارج از اين چارچوب داشته باشد و در مقابل، مردم هم حق دارند كه دولت در تمام رفتارها و تصميمات خود جانب عدالت و انصاف، درستكارى و شفقت را مراعات كند و چنانچه حكومت به وظيفه خود عمل نكند و يا فراتر از شريعت اعمال حاكميت نمايد وظيفه اطاعت، از شهروندان ساقط مىشود. در انديشه مسكويه، سه نوع كاركرد براى حكومت و تأثير آن در گونههاى مشاركت تعاونى پيشبينى شده كه عبارتاند از:
1 ـ انحراف حكومت از شريعت
در اين مرحله ممكن است تصميمات و رفتارهاى حكومت با فضيلتهاى مورد اتفاق جامعه كه ناشى از شرعاند، منطبق نباشد؛ براى مثال، رابطه محبت و شفقت به خشونت و به اصطلاح معلم ثالث، به «بَطْشِ شَديد» و «عَسْفِ كثير» تبديل شود. اين وضعيت خشونتبار شرايط شهريارى را ضعيف مىكند: «فَهذِهِ حالٌ تُنْقِصُهُ مِنْ شُرُوطِ الْمُلك». در نتيجه، حاكم از چشم شهروندان ساقط مىشود: «يَسْقُطُ مِنْ عَيْنِ رَعيَّتِه». مسكويه انحراف شهريار را به طبيب غيرمتخصصى تشبيه مىكند كه مدعى تضمين سلامت و اعتدال مزاج مريضها است، ولى در عمل با سوء تدبير و عدم مهارت، خود را رسوا مىكند. شهريار نيز اگر در تدبير و تصميمگيرىهاى خود شرايط و ويژگىهاى منطبق با شريعت را مراعات نكند نه تنها مردم از او اطاعت نمىكنند، بلكه از او بيزارى جسته و حمايت خود را از او باز مىگيرند: «يَسْتَدعى مِنَ النّاسِ اَنْ يَتَدَبَّرُوا بِتَدْبيرهِ فَكَيْفَ