مىآورد و مراتبشان را حفظ و مشكلاتشان را مرتفع مىگرداند تحقق مىيابد. مقصود از جمعيت فعال، تعاون فكرى و عملى افرادى است كه با كارهاى مختلف، هميارى خود را نشان مىدهند كه آن اعمال بعضى در قوام زندگى ضرورىاند و برخى در بهتر كردن زندگى سودمندند و برخى نيز در آراسته كردن زندگى نافعاند و اجتماع هر سه مورد، سبب آبادانى و توسعه جامعه مىشود.1
در فلسفه سياسى مسكويه دستيابى به ضرورتهاى زندگى مقتضاى طبيعت آدمى است، اما توسعه مدنيّت با عنوان «حسن العيش» و «تزيين العيش» براساس ضرورت عقلى است؛ از اينرو، انديشه «دولت» در منظومه فكرى او جاى خود را پيدا مىكند، زيرا بدون سازمان سياسى و تشكيلات حكومتى نيل به همه اهداف انسانى غيرممكن است. با اين مقدّمه، در اين جا لازم است مفهوم دولت و حكومت از نظر مسكويه بيان شود.
مسكويه براى اصطلاح دولت از واژه «تمدن» و «مدنيّت» بهره مىگيرد، چنان كه مىگويد: اجتماع انسانها در مدينه كه توأم با تعاون است، تمدن ناميده مىشود.2 همچنين در «الهوامل و الشوامل» تصريح مىدارد: تفاوت انسانها در نيازمندى و احتياج آنها به تعامل و اجتماع سبب شكلگيرى تمدن مىشود.3 روشن است كه مراد از تمدن صِرف شهرنشينى نيست، بلكه به آن نوع از شهرنشينى گفته مىشود كه داراى ساختار سازمان يافتهاى بوده و در رأس هرم قدرت، حاكميت برترى وجود داشته باشد و امكانات و كالاهاى اجتماعي
1. همان. 2. الفوز الاصغر، ص 63. 3. الهوامل و الشوامل، ص 69 و 250.