او از فيلسوفان گذشته نقل مىكند كه آنها عنوان «ملك» را براى حاكمى بهكار مىبردند كه به دين و شريعت پاىبند بوده و از آن حراست كند».1
در فلسفه سياسى معلم ثالث از دو منظر به رهبرى نگريسته شده است: 1 ـ از جهت شرايط و ويژگىها و 2 ـ از منظر تمركز در تصميمگيرى و يا تكثر در آن. ايشان به اجمال سه نوع رهبرى را سامان داده كه بدانها اشاره مىشود:
در اين نوع رهبرى، رهبر واجد شرايط حكمت است. مسكويه آن را مختص به انبياى الهى دانسته و مىگويد: «بهذين الامرين بعث اللّه الانبياء ـ صلوات اللّه عليهم ـ ليحملوا الناس عليها؛ خداوند به سبب حكمت نظرى و عملى انبيا را مبعوث كرد تا مردمان را بر طريق آن سوق دهند».2 مسكويه به تَبَع فارابي3 رهبرى فردى حكما را به «طبايع فائقه»4 نسبت مىدهد و معتقد است وجود آنها بسيار نادر است و از طرف خداوند مأموريت دارند تا نفوس آدميان را معالجت كنند.
فلسفه سياسى مسكويه همانند بسيارى از فيلسوفان مسلمان، از جمله ابونصر فارابى بر مبناى واقعيتهاى موجود و قابل دسترس بنا شده است. فارابى در «فصول منتزعه» در برابر حكيم ـ كه از آن به «انسان الهي» نام مىبرد و حكما را
1. تهذيب الاخلاق، ص 129. 2. الفوز الاصغر، ص 14 و 66. 3. ابونصر فارابى، السياسة المدنيّه، تحقيق دكتر فوزى مترى نجّار، ص 79. 4. تهذيب الاخلاق، ص 80.