شكاف، اختلاف و سستى دامنگير مىشود و در نتيجه، نظام و حكومت فاسد شده و رو به زوال مىرود.1
مسكويه براى نشان دادن وحدت در رهبرى و اينكه حكومت و رهبرى شورايى امرى ثانوى است به آيه «لو كان فيهما آلهة الا اللّه لفسدتا»2 استناد كرده و مىگويد: اگر در زمين و آسمان دو تدبير و دو خدا باشد چون منشأ دو نوع رأى و تصميم خواهند بود نظام هستى فاسد مىشود.3
در فلسفه سياسى معلم ثالث حاكمان سياسى مجرى اعمال حاكميت دولت هستند و در رأس هرم قدرت وظايفى، از جمله: تصميمگيرى، قانونگذارى، قضاوت، تدبير و اجرا كه در قلمرو حكومت است، برعهده دارند. مسكويه همانند ساير فيلسوفان مسلمان در مواضع بسيارى بين كارويژههاى حاكمان و حكومت تفاوت قائل نشده و وظايف حاكم را به حكومت نسبت داده است و بالعكس. اين كارويژهها و وظايف، امور ثابت و غيرقابل تغيير نيستند، بلكه به تعبير او، در جامعه جمعيت فراوانى وجود دارد و ارادهها متكثر و منافع متفاوت است؛ بنابراين، تدبير و تصميم حاكمان به تناسب آن متغير خواهد بود. با وجود اين، اصول كلى كاركرد يك نظام را به صورت كلى مىتوان بدانگونه كه مسكويه ترسيم كرده، به شرح ذيل ارائه كرد:
در مبحث غايات حكومت، «سعادت» مهمترين غايت حكومت بود و ذكر آن
1. همان، ص 65. 2. انبياء (21) آيه 22. 3. الهوامل والشوامل، ص 66.