درآمدی بر خداشناسی فلسفی

محسن جوادی

نسخه متنی -صفحه : 103/ 102
نمايش فراداده
به علاوه اينكه هيوم در ادعاى خود بين مجموعه هاى محدود و نامحدود خلط كرده است و آنچه را به نظر او در مجموعه هاى محدود درست است، - تبيين كل از طريق تبيين اجزا - به مجموعه هاى نامتناهى هم تسرى داده كه جاى اشكال است. زيرا مثلا در دو مجموعه محدود اگر يكى از آنها اعضايى به غير از اعضاى ديگرى داشته باشد، بين آنها تناظر يك به يك منتفى است، در حالى كه در دو مجموعه نامتناهى اين طور نيست; مثلا مجموعه اعداد طبيعى، تمام اعداد زوج را دارد، ولى افزون برآن اعداد فرد را هم در بر مى گيرد، اما باز بين مجموعه اعداد طبيعى و مجموعه اعداد زوج تناظر يك به يك است.

بنابراين از اين كه در مجموعه محدود، تبيين كل از طريق تبيين جزء است نمى توان نتيجه گرفت كه در مجموعه هاى نامتناهى هم چنين است.(136)

جانِ كلام آنكه ما منكر امكان تبيين كل از طريق اجزاى آن نيستيم، ولى هر تبيينى براى اجزا را كافى براى تبيين كل نمى دانيم. اگر كسى وجود هر حادثه و يا چيزى را در جهان با استناد به مشيت خداوندى تبيين كند، اين تبيين اجزا، براى تبيين كل كائنات وافى است و وجود كل كائنات را موجّه و معلل مى سازد. اما اگر در تبيين وجود هر مخلوقى به ديگرى استناد كند، در آن صورت وجود كل سلسله محتاج تبيين است.

در خاتمه، اشاره اى به اشكال ايمانوئل كانت به برهان امكان (به خصوص برهان لايب نيتز) شايسته مى نمايد: اساساً مفهوم واجب الوجود يا ضرورى الوجود، مفهوم متناقض و ناسازگار است، زيرا وجوب يا ضرورت وصف قضاياى ذهنى است نه اعيان خارجى هم چون خداوند.

براى پاسخ به اين اشكال كه بر اساس مبناى خاصى در مقولات فلسفى طرح شده، نيازى به تفصيل نيست و ذكر اين نكته كافى است كه مفهوم ضرورت در مورد خداوند اشاره به فنا ناپذيرى ذات الهى و استقلال وجودى او دارد، و مفهومى كاملا معقول است و بر اين نكته حتى منتقدان برهان امكان چون جان هيك و جى ال مكى هم صحه گذشته اند.(137)

«سبحانه و تعالى عمّا يصفون»