و لا مال دنبال آن عبادتهائي هستند كه نه به جان ، نه به مال و نه به حيثيتشان ضرر مي زند ، مثل نماز و روزه ، اما اگر وظيفه اي ، ضرري به جايي مي زند ، ديگر آن را قبول ندارند . تا آنجا كه مي فرمايد اگر نماز هم به كار يا حيثيت يا جانشان ضرر مي زند ، آن را رها مي كردند كما رفضوا اسمي الفرائض و اشرفها . همان طوري كه عاليترين و شريفترين فريضه ها را رها كردند ، نماز را هم رها مي كردند . آن عاليترين و شريفترين فريضه ها كدام است ؟ ان الامر بالمعروف و النهي عن المنكر فريضه عظيمه بها تقام الفرائض فريضه بزرگي است كه ساير فرائض به وسيله آن بپا مي شود . بايد امر به معروف و نهي از منكر باشد تا نمازي باشد ، تا زكاتي باشد ، تا حجي باشد ، تا خمسي باشد ،تا معاملاتي باشد ، تا قانوني باشد ، تا اخلاقي باشد . باز قسمتي از حديث را حذف مي كنم ، فرمود : ان الامر بالمعروف و النهي عن المنكر سبيل الانبياء همانا امر به معروف و نهي از منكر ، راه همه پيامبران است ، منهاج الصلحاء ، بها تقام الفرائض و تامن المذاهب واجبات خدا به اين وسيله بپا داشته مي شود و راهها به اين وسيله امن مي گردد ، كسبها به اين وسيله حلال ، و مظالم به اين وسيله باز مي گردد ، زمين به اين وسيله آباد مي شود . شما از اينجا بفهميد كه حوزه امر به معروف و نهي از منكر تا كجا است ، تا حدود آباد شدن زمين . خدا مي داند آدم گاهي كه يك چيزهائي را مي بيند و در تاريخ اسلام مطالعه مي كند ، دود از كله اش بلند مي شود كه ما چه بوديم و چه شديم . دلم مي خواهد اين كتاب " الاحكام السلطانيه " ماوردي را كه يكي از معتبرترين كتابهاي اسلامي است و مخصوصا اروپائيها و مستشرقين روي آن خيلي حساب مي كنند ، مطالعه كنيد . اين كتاب نظامات اجتماعي اسلام را در حدود هزار سال پيش بيان كرده است .
ببينيد چه نظاماتي در دنياي اسلام بوده است و اصلا امر به معروف و نهي از منكر ، چه معني اي داشته و چه مي كرده است . از آن مهمتر كتابي است به نام " معالم القربه في احكام الحسبه " كه خوشبختانه اين كتاب را ظاهرا يك مستشرق فرهنگي ( باز هم خدا پدر اين فرنگيها را بيامرزد كه اقلا مي روند اين كتابهاي نفيس خطي ما را از كتابخانه ها در مي آورند و چاپ مي كنند ، ما كه اين عرضه را هم نداريم ) از يكي از كتابخانه هاي تركيه در آورده و چاپ كرده است . اين كتاب در قرن نهم نوشته شده . " حسبه " در آنجا يعني همان امر به معروف و نهي از منكر . اصطلاحي بوده كه از قرن دوم هجري ، امر به معروف و نهي از منكر را " حسبه " مي گفته اند.
محتسب كه شما مي بينيد در اشعار ما آمده است ، يعني آمر به معروف و ناهي ازمنكر . آن تشكيلاتي كه در كشورهاي اسلامي به نام تشكيلات حسبه اي يا احتسابي بوده است ، افرادش يعني آمرين به معروف و ناهين از منكر را مي گفتند " محتسب " كه در اصطلاح شعراي ما زياد آمده است .
مولوي ، حافظ و سعدي ، اين لغت را استعمال كرده اند . سعدي مي گويد : " چندان كه مرا شيخ اجل شمس الدين ابوالفرج بن الجوزي . . . " مي گويد استادم ابوالفرج بن الجوزي به من كه جوان بودم مي گفت نرو در اين مجالس ، اينجا نرو ، آنجا نرو ، و من حرف اين شيخ و استاد را نمي شنيدم چون جوان بودم ، و گاهي مسخره اش مي كردم ، مي گفتم : قاضي اربا ما نشيند ، برفشاند دست را محتسب گر مي خورد ، معذور دارد مست را به هر حال ، اسم اين كتاب " معالم القربه في احكام الحسبه " است . وقتي انسان اين كتاب را مطالعه مي كند كه اصلا امر به معروف و نهي از منكر چه مفهومي داشته ، مي بيند سراسر زندگي را در بر مي گيرد . تمام كارهائي كه امروز شهرداريها انجام مي دهند ، جزء امر به معروف و نهي از منكر بوده است ، تمام كارهائي كه شهرباني انجام مي دهد نيز در حوزه احتسابي بوده است .
در همين كتاب آمده است كه يكي از وظائف محتسب اينست كه وقتي دم دكان بقالي مي رود و مي بيند روي ظرفهاي ماست باز است و مگس مي نشيند ، بايد بقال را موظف كند كه روي ظرف ماست خودش را بپوشاند ، لباسهاي آن بقال را نگاه كند كه كثيف نباشد ، آن پيشبندي كه مي بندد ،چند روز يك بار يا مثلا روزي يك بار ، عوض كند ، بشويد ، در حمامها چه بكنند ، در مسجدها چه بكنند و . . . وقتي آدم اينها را مي بيند ، مي گويد خدايا ! اين ما بوديم كه چنين روزي داشتيم و اين ما هستيم كه به چنين روزي گرفتار هستيم ؟ ! خدايا اين ما هستيم كه در روايات كافي ما و در تمام كتب فقهي ما مي گويدامر به معروف ، آني است كه زمين بدان آباد مي شود : و تعمر الارض ، و ينتصف من الاعداء با امر به معروف و نهي از منكر مي شود از دشمن انتقام گرفت . يعني امر به معروف و نهي از منكر را زنده كن تا بتواني در مقابل اسرائيل بايستي . اگر در مقابل اسرائيل ناتواني ، ريشه اش را از چند صد سال پيش پيدا كن كه امر به معروف و نهي از منكر را از ميان بردي و در نتيجه دشمن بر تو مسلط شد . و يستقيم الامر ، بدين وسيله است كه كارها همه بر روي اساس استواري قرار مي گيرد . فانكروا بقلوبكم ، و الفظوا بالسنتكم ، و صكوا بها جباههم ، و لا تخافوا في الله لومه لائم ، فان اتعظوا و الي الحق رجعوا فلا سبيل عليهم " انما السبيل علي الذين يظلمون الناس و يبغون في الارض بغير الحق ، اولئك لهم عذاب اليم " ( 1 ) ديگر فرصت ترجمه اين قسمت و ذكر قسمتهاي ديگر نيست .
يك فريضه اي كه در اسلام چنين مقام و ارزشي را دارد ، آيا مي شود احتمال داد كه درباره اش گفته اند اگر يك روزي ديدي اتفاقا ، تصادفا ، يك نيروئي ، يا قدرتي داري انجام بده و اگر قدرت نداري ديگر تكليف ساقط است . اين تكليف ساقط است ،يعني اسلام ساقط است . چون امر به معروفي كه اسلام براي ما معرفي مي كند ، به منزله پايه خيمه اسلام است . چطور ممكن است كه خود اسلام بگويد اگر تصادفا ديدي مي تواني اسلام را نگه داري ، نگه دار ، اگر تصادفا ديدي نه ، نمي تواني ، ديگر نمي خواهد ، خيالت راحت باشد !