حسين ( ع ) دين و آخرت خودش را به دنياي يزيد بفروشد و كاري به كار مسلمين نداشته باشد ، هر چه مي شود بشود و با يزيد سازش كند و از ترس بيعت كند براي حفظ جان خود ، و آن همان بود كه فرمود : يأبي الله ذلك لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت و انوف حميه و نفوس ابيه . اين كار را نه خدا اجازه مي داردو نه دين خدا و نه ايمان اقتضا مي كرد و نه پستاني كه از آن پستان شير خورده بود و نه روح عالي كه در ميان سينه داشت . اما راه دوم ، درست است كه بيعت نكرده بود ولي موضوع تنها جنبه منفي نداشت كه بيعت نكند . او يك تكليف مثبت براي خود قائل بودكه مي فرمود : ايها الناس من رأي سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله . . . علاوه بر همه اينها روح بلند حسيني كجا و فرار در دشت و كوهها ! او حاضر نشد در وقتي كه از مدينه به سوي مكه حركت مي كرد شاهراه را بگذارد و از بيراهه برود .
در جواب پيشنهاد بعضي همراهان فرمود : لا والله لا افارقه حتي يقضي الله ما هو قاض ( 1 ) . او مي فرمود : لا اعطيكم بيدي اعطاء الدليل و لا اقر اقرار العبيد . پدرش مي گفت : والله لو تظاهرت العرب علي قتالي لما وليت عنها و لو امكنت الفرض من رقابها لسارعت اليها ( 2 ) . و اما راه سوم همان بود كه خودش انتخاب كرد .
1- [ ترجمه : نه ، به خدا سوگند از آن جدا نشوم تا خدا هر چه خواهد كند ] .
2- [ ترجمه : به خدا سوگند اگر عرب در جنگ با من پشت به پشت هم دهند از آنان رو نگردانم ، و اگر فرصت دست دهد به سوي آنان مي شتابم ] .