شرح نهج البلاغه

ناصر مکارم شیرازی

نسخه متنی -صفحه : 350/ 98
نمايش فراداده

نكته ها:

1- مرد عمل: آنچه در گفتار بالا از امام (ع) آمده است- همانگونه كه اشاره شد- يكى از اص ول اساسى مديريت اوليائالله است.

هرگز اهل جار و جنجال و سروصدا نبوده اند، بلكه به عكس، هميشه عمل نشان مى دادند.

آنها اين ويژگى اخلاقى را به اصحاب و ياران خود نيز منتقل مى كردند كه به جاى قال و غوغا، جهاد و تلاش از خود نشان دهند.

نمونه اين معنى چيزى است كه در داستان جنگ بدر آمده كه وقتى لشكر ابوسفيان كمى نفرات مسلمين را مشاهده كردند باور نكردند كه پيامبر اسلام با اين عدد كم به مقابله آنها برخاسته و احتمال مى دادند كه نفرات بيشترى همراه او به ميدان آمده باشند و در گوشه اى از ميدان و در پستيها و پشت بلنديها پنهان شده باشند، به همين دليل ابوسفيان به يكى از سربازانش به نام عمير دستور داد كه در اطراف ميدان دقيقا گردش كند و ببيند آيا تعداد مسلمين همان است كه ديده مى شود؟ عمير سوار بر مركب شد و اطراف ميدان گردش كرد و همه جا را به دقت بررسى نمود و نگاهى نيز به قيافه اصحاب و ياران پيامبر اسلام (ص) انداخت، سپس نزد ابوسفيان آمد و با او چنين گفت: ما لهم كمين و لا مدد و لكن نواضح يثرب قد حملت الموت الناقع اما ترونهم خرسا لا يتكلمون، يتلمظون تلمظ الافاعى، ما لهم ملجا الا سيوفهم، ما اراهم يولون حتى يقتلوا و لا يقتلون حتى يقتل وا بعددهم فارتاوا رايكم فقال له ابوجهل: كذبت و جبنت، آنها نه كمينى دارند و نه نيروى كمك كننده ديگرى (من فكر مى كنم) شترهاى مدينه مرگ براى شما (سوغات) آورده اند! آيا نمى بينيد سپاه محمد خاموشند و سخن نمى گويند و همچون مارهاى خطرناك زبانشان را در اطراف دهان به گردش درمى آوردند! آنها هيچ پناهگاهى جز شمشيرهايشان ندارند و من باور نمى كنم كه آنان به ميدان جنگ پشت كنند بلكه مى ايستند تا كشته شوند و كشته نمى شوند مگر اين كه به تعداد خود از شما بكشند! اين عقيده من است و شما تصميم خود را بگيريد! ابوجهل (از اين پيام تكان خورد ولى براى حفظ ظاهر) گفت: تو دروغ مى گويى و ترسيده اى مطلب چنين نيست! سرانجام جنگ بدر نشان داد كه آنچه عمير از وضع مسلمانان استنباط كرده بود واقعيت داشت نه آنچه ابوجهل گفت.

اين سخن هرگز منافات با اين ندارد كه انسان براى استفاده از جنبه هاى روانى در ميدان جنگ رجز بخواند و با كلمات كوبنده، دشمن را بمباران كند.

مشكل آنجاست كه تمام همت، رجزخوانى و خلاصه كردن همه چيز در حرف و سخن باشد.

هميشه بايد اساس كار را عمل تشكيل دهد و سخن جنبه فرعى داشته باشد و به عنوان پشتوانه اى براى عمل مورد استفاده قرار گيرد.

ن مونه گروه اول، طلحه و زبير و همدستان آنها بودند و نمونه بارز گروه دوم، امام (ع) و يارانش.

در خطبه 124 نهج البلاغه، تعبير روشنى در اين باره ديده مى شود و آن اين كه امام (ع) ضمن دستورات جنگى به نيروهايش فرمود: اميتوا الاصوات فانه اطرد للفشل، به هنگام نبرد صداها را خاموش كنيد كه سستى را بهتر دور مى سازد.

2- فرق ميان غوغاسالارى و تبليغات مفيد و موثر ممكن است مرز ميان اين دو عنوان براى بعضى مشكل و پيچيده باشد كه از يكسو از گفتار بى عمل نهى شده و خاموش بودن و عمل نشان دادن به عنوان يك ارزش معرفى گرديده، و از سوى ديگر سخنانى كه جنبه تبليغى دارد و از نظر روانى دوستان را تقويت و روحيه دشمن را تضعيف مى كند يكى از ابزارهاى مبارزه و موفقيت شمرده شده است، مانند رجزخوانى در ميدان جنگ كه در ميان بزرگان نيز در غزوات رسول الله و جنگهاى اميرمومنان و ساير امامان معصوم همچون سيدالشهدا امام حسين (ع) در كربلا معروف است و همه با آن آشنا هستيم و همچنين تهديدهايى كه در نامه هاى پيامبر اسلام يا على (ع) نسبت به دشمنانش وجود داشت.

چگونه مى توان اين دو را از هم جدا ساخت و معيار آن چيست؟ حقيقت اين است كه فرق ميان اين دو با كمى دقت آشكار است.

آنچه مورد نهى واقع شده، سخنان توخالى و رعد و برقهاى بى محتوا يا همان چيزى است كه ما آن را لاف و گزاف مى ناميم و قراين نشان مى دهد كه كار جدى به دنبال آن وجود ندارد.

اين گزاف گويى ها كار شياطين و پيروان آنها و افراد بى منطق است.

اما تشويق و تهديدهايى كه به دنبال آن برنامه و كار و عمل است و از دايره سخن به دايره عمل منتقل مى شود و نشانه هاى واقعيت در آن آشكار است، در گروه دوم جاى دارد كه نه تنها مذموم نيست بلكه بخشى از جنگ روانى با دشمنان محسوب مى شود و كاربرد وسيع و گسترده و موثرى دارد.

البته به اين نكته نيز بايد توجه داشت كه به هنگام درگيرى در جنگ، پرداختن به رجزخوانى و سخن گفتن و امثال آن بخشى از نيروهاى فعال انسان را به خود اختصاص مى دهد و از تاثير حملات و قدرت آن مى كاهد و به همين دليل از آن نهى شده است.